کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زندگی
لغتنامه دهخدا
زندگی . [ زِ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) زندگانی . (از فرهنگ فارسی معین ). حیوة. (ناظم الاطباء). حیات . محیا. حیوان . نقیض مرگ . زندگانی . مقابل مردگی . مقابل مرگ و ممات . و آن صفتی است مقتضی حس و حرکت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : خور و خواب و آرام ...
-
واژههای مشابه
-
آب زندگی
لغتنامه دهخدا
آب زندگی . [ ب ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب حیات . آب خضر. آب زندگانی . آب بقا. ماءالحیات . چشمه ٔ خضر. چشمه ٔ زندگی : با که گویم در همه ده زنده کوسوی آب زندگی پوینده کو؟ مولوی .ابر اگر آب زندگی باردهرگز از شاخ بید بر نخوری . سعدی .نشود...
-
دل زندگی
لغتنامه دهخدا
دل زندگی . [ دِ زِ دَ / دِ] (حامص مرکب ) دل زنده بودن . حالت و چگونگی دل زنده . نشاط. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دل زنده شود.
-
خانه زندگی
لغتنامه دهخدا
خانه زندگی . [ ن َ/ ن ِ زِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از اتباع ) کنایه از مال و مکنت است ، چون : «فلانی خانه زندگی خوبی دارد».
-
چشمه ٔ زندگی
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ زندگی . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِزِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمه ٔ زندگانی . آب زندگی . آب حیات . آب خضر. چشمه ٔ خضر. چشمه ٔ حیوان . چشمه ٔ آب حیات . و رجوع به چشمه ٔ حیوان و چشمه ٔ زندگانی شود. || کنایه است از دهان محبوب .
-
چشمه ٔ زندگی
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ زندگی . [ چ َ م َ ی ِ زِ دَ ] (اِخ ) نام کتابی مجعول منسوب به زردشتیان .
-
جستوجو در متن
-
گذران کردن
لغتنامه دهخدا
گذران کردن . [گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . روز را بسر آوردن . زندگی را طی کردن : با مواجب کمی گذران میکند.
-
انفرادی
لغتنامه دهخدا
انفرادی . [ اِ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب به انفراد؛ فردی : زندگی انفرادی . مقابل زندگی اجتماعی . تنها بسر بردن .
-
ایلاتی
لغتنامه دهخدا
ایلاتی . (ص نسبی ) (مرکب از ایل ترکی و آتی علامت جمع (یا ات + ی ) و این نوع نسبت در دهاتی و روآتی نیز هست ) منسوب به ایلات .- زندگی ایلاتی ؛ زندگی به روش مردم چادرنشین . چون مردم ایلات . چون زندگی مردم ایل .
-
هم ده
لغتنامه دهخدا
هم ده . [ هََ دِه ْ ] (ص مرکب ) دو تن که در یک ده زاده شوند یا در یک ده زندگی کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
ناعش
لغتنامه دهخدا
ناعش . [ ع ِ ] (ع ص ) زندگی بخشنده . (آنندراج ) .
-
مردگی
لغتنامه دهخدا
مردگی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص ) مرده بودن . ممات . مقابل زندگی به معنی حیات : رحمت ایزد بر او باد در مردگی و زندگی . (تاریخ بیهقی ص 309).مردگی کفر و زندگی دین است هر چه گفتند مغز آن این است . سنائی .ای حیات عاشقان در مردگی در نیابی جز که در دل بردگی ...
-
هم خرج
لغتنامه دهخدا
هم خرج . [ هََ خ َ ] (ص مرکب ) دو تن که هزینه ٔ زندگی خود را روی هم ریزند و با هم خرج کنند.