کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندان کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زندان هارون
لغتنامه دهخدا
زندان هارون . [ زِ ن ِ ] (اِخ ) بنایی در سمت جنوب شرقی تهران در فاصله ٔ دوازده هزارگزی جاده ٔ تهران به خراسان و قریب سه هزارگزی سمت چپ ، یعنی در جانب شمال جاده ٔ مزبور در دامنه ٔ کوههای مسگرآباد واقع گشته و مشرف به تنگه ٔ باصفایی است که درختان انار ف...
-
باغ زندان
لغتنامه دهخدا
باغ زندان . [ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شاهرود، که در 2 هزارگزی خاور شاهرود و راه شوسه در جلگه واقع است . ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و1700 تن سکنه و آب آنجا از قنات و (رودخانه ٔ) شاهرود تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلا...
-
گربه در زندان کردن
لغتنامه دهخدا
گربه در زندان کردن . [ گ ُ ب َ / ب ِ دَزِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بخل و نهایت خست باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). یعنی از غایت بخل گربه در زندان میکند تا طمع به خوراکیهای او نکند.
-
پوست بر کسی زندان شدن
لغتنامه دهخدا
پوست بر کسی زندان شدن . [ ب َ ک َ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در عذاب و رنج بودن از زندگانی : یکی از پوست بیرون آی چون گل که بر من پوست زندان می نماید.سید حسن غزنوی .
-
جستوجو در متن
-
حفره کردن
لغتنامه دهخدا
حفره کردن . [ ح ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حفره زدن : مکر آن باشد که زندان حفره کردآنکه حفره بست آن مکری است سرد. مولوی .این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وارهان .مولوی .
-
کرد
لغتنامه دهخدا
کرد. [ ک َ / ک ِ ] (اِمص ، اِ) کردار که کار و عمل و به فعل آوردنیها باشد اعم از نیک و بد. (برهان ) (آنندراج ). کار. عمل . فعل . (ناظم الاطباء). کرده . کردار. (یادداشت مؤلف ) : پشیمان شد از کرد خود شهریار[ هرمز ]وز آن پنبه و جامه ٔ پرنگار. فردوسی .گز...
-
حبسخانه
لغتنامه دهخدا
حبسخانه . [ ح َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مَحبس . زندان . سجن . دوستاق : هم بمولد قرار نتوان کردکه صدف حبسخانه ٔ درر است .خاقانی .
-
غفاری
لغتنامه دهخدا
غفاری . [ غ ِ ] (اِخ ) حکم بن عمروبن مجدع . او صحابی است . از طرف معاویه عامل خراسان شد و در مرو اقامت کرد. پس از مدتی درباره ٔ امری موردعتاب قرار گرفت . معاویه عامل دیگری به خراسان فرستاد و «حکم » را حبس و مقید کرد تا در زندان درگذشت . (از اعلام زرک...
-
خشنی
لغتنامه دهخدا
خشنی . [ خ ُ ش َ ] (اِخ ) عبدالملک بن غصن الخشنی ، مکنی به ابومروان ، فاضل اندلسی . صاحب شعر و نثر بود. وی از وادی الحجاره برخاست و مأمون بن ذی النون صاحب طلیطله او را از کار برکنار کرد و بحبس انداخت و خشنی در زندان کتاب «السجن و المسجون و الحزن و ا...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به حیکان ، امام اهل حدیث و امام زاده ٔ آنان در نیشابور بود. به عراق سفر کرد و از احمدبن حنبل و جز وی حدیث شنید. در جنگ با سپاه احمدبن عبداﷲ خجستانی گرفتار شد و به زندان افتاد و خج...
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن عدیس بن عمرالبلوی . از کسانی است که تحت الشجرة بیعت کرد و شاهد فتح مصر بود سپس فرماندهی لشکری را یافت که ابن ابی خذیفه والی مصر برای خلع عثمان روانه ٔ مدینه کرد پس از قتل عثمان به مصر رفت سپس به امر معاویه دستگ...
-
ژان هفدهم
لغتنامه دهخدا
ژان هفدهم . [ ن ِ هَِ دَ هَُ] (اِخ ) مردی یونانی فیلاگات نام . وی از مخالفین پاپ بشمار میرفت و بسال 997 م . دعوی پاپی کرد و خویشتن را ژان هفدهم خواند و سرانجام او را مُثله و محبوس کردند و در زندان درگذشت .
-
جدیع کرمانی
لغتنامه دهخدا
جدیع کرمانی . [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ابن علی ازدی معنی . وی در عصر خود شیخ خراسان و فارس آن دیار و از رؤسای باهوش بشمار بود. او در کرمان بدنیا آمد و منسوب به همان جاست . و در خراسان اقامت داشت تا زمانی که نصربن سیار فرمانروای آنجا شد. و از ترس فتنه و آشو...
-
مفسده
لغتنامه دهخدا
مفسده . [ م َ س َدَ / دِ ] (از ع ، اِ) بدی و تباهی . زیان و فساد. هرچیز زیان آور. (از ناظم الاطباء). مفسدة : ایزد که همی کرد مرکب تن و جان در هر عضوی مصلحتی کرد نهان گر مفسده ای ندیده بودی به زبان محبوس نکردیش به زندان دهان . مسعودسعد.و رجوع به دو مد...