کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عارم
لغتنامه دهخدا
عارم . [ رِ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نام اسب منذربن اعلم . || سجن عارم ؛ زندانی است در کوفه که عبداﷲبن زبیر را در آن زندانی کردند. (منتهی الارب ).
-
هم زنجیر
لغتنامه دهخدا
هم زنجیر. [هََ زَ ] (ص مرکب ) دو زندانی که هر دو را به یک زنجیر بسته باشند، یا دو دیوانه که در یک زنجیر کشند.
-
دوستاخی
لغتنامه دهخدا
دوستاخی . (ص نسبی ) محبوس . مسجون . زندانی . بندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ شود.
-
ساجن
لغتنامه دهخدا
ساجن . [ ج ِ ] (ع ص ) زندانی کننده . ج ، سُجّان . (تاج العروس ).
-
مسجونی
لغتنامه دهخدا
مسجونی . [ م َ ] (حامص ) مسجون بودن . زندانی بودن . بند. زندان . و رجوع به مسجون شود.
-
حبسی
لغتنامه دهخدا
حبسی . [ ح َ ] (ص نسبی ) زندانی . بندی . محبوس . مسجون . دوستاقی . دوستاخی .
-
سجن عارم
لغتنامه دهخدا
سجن عارم . [ س ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) زندانی است که ابن زبیر، محمدبن حنفیه و پانزده تن از بنی هاشم را که با وی بیعت نکردند در آن زندانی کرد. (عقد الفرید ج 5 ص 176).
-
نافع
لغتنامه دهخدا
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) نام زندانی است بناکرده ٔ علی بن ابی طالب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زندانی است که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از نی بنا کرد. (از معجم متن اللغة).
-
ثویه
لغتنامه دهخدا
ثویه . [ ث َ وی ی َ / ث ُ وی ی َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه و در آن است قبور ابوموسی الاشعری و مغیرةبن شعبة و زیادبن ابی سفیان . و گویند زندانی است در یک فرسخی حیره که نعمان بن منذر محبوسین را آنجا زندانی میکرد. (مراصد الاطلاع ).
-
واداشته
لغتنامه دهخدا
واداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی . بازداشته . توقیف شده . || برانگیخته . وادار شده . و رجوع به واداشتن شود.
-
آیین گشسب
لغتنامه دهخدا
آیین گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام سپهبدی که هرمز او را به جنگ بهرام چوبینه فرستاد و او به دست مردی زندانی کشته شد.
-
دوستاقی
لغتنامه دهخدا
دوستاقی .(ص نسبی ) دوستاغی . دوستاخی . زندانی . محبوس . مسجون . بندی . حبسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
-
دوار
لغتنامه دهخدا
دوار. [دَوْ وا ] (اِخ ) زندانی به یمامه . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
دستاقی
لغتنامه دهخدا
دستاقی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دستاق در معنی زندان . زندانی . حبسی . (ناظم الاطباء).
-
سیاکاسه
لغتنامه دهخدا
سیاکاسه . [ سیا س َ /س ِ ] (ص مرکب ) ممسک . بخیل . طمعکار. || زندانی . اسیر. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه کاسه شود.