کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنجیر لنگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم زنجیر
لغتنامه دهخدا
هم زنجیر. [هََ زَ ] (ص مرکب ) دو زندانی که هر دو را به یک زنجیر بسته باشند، یا دو دیوانه که در یک زنجیر کشند.
-
قلعه زنجیر
لغتنامه دهخدا
قلعه زنجیر. [ ق َ ع َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش گوران شهرستان شاه آباد، واقع در 44هزارگزی شمال باختری گهواره . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 460 تن است . آب آن از سراب محلی و محصول آن غلات ، حبوبات ، ذرت ، لبنیا...
-
بادام زنجیر
لغتنامه دهخدا
بادام زنجیر. [ م ِزَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکمه ٔ حلقه ٔ زنجیر. (غیاث ). گرهی است در میان ده حلقه ٔ زنجیر که بشکل بادام میباشد و آنرا دانه ٔ زنجیر گویند. (از آنندراج ).
-
خانه ٔ زنجیر
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ زنجیر. [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ٔ زنجیر. حلقه ٔ زنجیر : هزار حیف که در دودمان عشق نماندکسی که خانه ٔ زنجیر را بپا دارد. تنها (از آنندراج ).ما ز قید او نمیخواهیم پا بیرون کشیم ورنه در باز است دایم خانه ٔ زنجیر را.کلیم ...
-
زنگ و زنجیر
لغتنامه دهخدا
زنگ و زنجیر. [ زَ گ ُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زنگ و زنجیری که فقرای غُلات و بیقیدان در کمر بندند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : بود مشکل من ز تدبیر من دل و ناله شد زنگ و زنجیر من . طاهر وحید (از بهار عجم ).قلندرمشربم گردیده ملک فقر تسخیرم دهن خوانی ک...
-
جستوجو در متن
-
دربان
لغتنامه دهخدا
دربان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: در، باب + بان ، پسوند حفاظت ) حارس . حافظ.نگهبان در. قاپوچی . (ناظم الاطباء). نگاهدارنده ٔ در. (از منتهی الارب ). آذِن . بَوّاب . (دهار). تَرّاع . حاجِب . حَدّاد. (منتهی الارب ). رزوبان . فَیْتَق . (منتهی الارب...
-
کاپادوکیه
لغتنامه دهخدا
کاپادوکیه . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) قبادوقیه . قبادوقیا. کاپادس . کاپادوس . کاپادوکیه . کاپادوکیه یونانی شده ٔ «کَت پ َ توک َ» پارسی قدیم است و داریوش اول در کتیبه های بیستون و نقش رستم و تخت جمشید این مملکت را چنین نامیده . کاپادوکیه در قسمت شرقی آسیای صغ...
-
تیر
لغتنامه دهخدا
تیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ و ناوک مترادف آن ، و این مجاز است و راست و راست رو کج گشاده ، سخت دلدوز، دیده دوز، جگردوز،...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...