کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنجیر زدن زنجیر زنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نعل زدن
لغتنامه دهخدا
نعل زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نعل بستن . نعل کوبیدن . نعل کوفتن . نعل کردن . نعل را بر سم ستور استوار کردن : چون برآری تازیانه بگسلد زنجیر وی چون زنی نعلش شکالش بس بود بند قبای . منوچهری .|| نعلچه و میخ بر کف کفش کوبیدن .
-
نقب زنی
لغتنامه دهخدا
نقب زنی . [ ن َ زَ ] (حامص مرکب ) نقب زدن . عمل نقب زن . رجوع به نقب زدن شود.
-
قاشق زدن
لغتنامه دهخدا
قاشق زدن . [ ش ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) قاشق زنی . عمل زنان در شب چهارشنبه سوری . رجوع به قاشق زنی شود.
-
واکسن زنی
لغتنامه دهخدا
واکسن زنی . [ س َ زَ ] (حامص مرکب ) واکسن زدن . تزریق واکسن . رجوع به واکسن شود.
-
طبق زنی
لغتنامه دهخدا
طبق زنی . [ طَ ب َ زَ ] (حامص مرکب ) طبق زدن . مساحقه .
-
چوبک زنی
لغتنامه دهخدا
چوبک زنی . [ ب َ زَ ] (حامص مرکب ) عمل چوبک زن . رجوع به چوبک زن و چوبک زدن شود.
-
خشت زنی کردن
لغتنامه دهخدا
خشت زنی کردن . [ خ ِ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشت زدن . خشت مالیدن .
-
نای زنی
لغتنامه دهخدا
نای زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) نی زنی . شغل و عمل نی زن . (ناظم الاطباء). قصابة. (منتهی الارب ). نی نوازی . نی نواختن . نای زدن .
-
تمثیل زدن
لغتنامه دهخدا
تمثیل زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه دادن . (آنندراج ،در ذیل تمثیل ). مثال زدن . نمونه آوردن : دین و دل را میدهی بر باد تا دم می زنی باز تمثیل کرم برنام حاتم می زنی .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
بینی زدن
لغتنامه دهخدا
بینی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . (بهار عجم ). کنایه از انکار کردن . (آنندراج ). مرداف چانه زدن : ور اشارتهاش را بینی زنی مرد پنداری و چون بینی ، زنی .مولوی .
-
بیغاره زدن
لغتنامه دهخدا
بیغاره زدن . [ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) طعن زدن . نکوهیدن : خاقانی را همیشه بیغاره زنی هم نیش بجان او چو جراره زنی .خاقانی .
-
نوبت زنی
لغتنامه دهخدا
نوبت زنی . [ ن َ / نُو ب َ زَ] (حامص مرکب ) عمل نوبت زن . رجوع به نوبت زدن شود.
-
نشانه زنی
لغتنامه دهخدا
نشانه زنی . [ ن ِ ن َ / ن ِ زَ ] (حامص مرکب ) خصل . (منتهی الارب ). نشانه زدن .
-
دهل زنی
لغتنامه دهخدا
دهل زنی . [دُ هَُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت دهلزن . (یادداشت مؤلف ). زدن دهل . نواختن دهل . رجوع به دهل زن شود.
-
رای زنی
لغتنامه دهخدا
رای زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل رای زن . مشاوره . مشورت . شور. رای زدن . استشاره . || شغل مستشاری سفارت یا سفارت کبری .