کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنجاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنجاری
لغتنامه دهخدا
زنجاری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زنجار. زنگاری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و باشد که صفرای کراتی یا گونه ٔ دیگر از صفراء بسوزد و به طبع و رنگ زنگار شود و طبیبان آن را زنجاری گویند و بدترین نوعهای صفرا این باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت بخط ...
-
جستوجو در متن
-
زنگاری
لغتنامه دهخدا
زنگاری . [ زَ ] (ص نسبی ) برنگ زنگار. (ناظم الاطباء). زنجاری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به زنگار. (فرهنگ فارسی معین ) : خلقانش کرد جامه ٔزنگاری این تند و تیز باد فرودینا. دقیقی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). غم او بر دل من پرده ٔ زنگاری بست کس...
-
نبیذ
لغتنامه دهخدا
نبیذ. [ ن َ ] (ع اِ) نبید. پارسی باستان نی پی ته . (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). مل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بکنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب خرما. (زمخشری ) (تاریخ شاهی ص 353). می خرما. (زمخشری ). خمری که از فشرده ٔ انگور سازند. (از اقرب الموارد...