کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زناشویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خواستگاری نمودن
لغتنامه دهخدا
خواستگاری نمودن . [ خوا / خا ن ُ /ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) طلب نامزدی کردن برای زناشویی و عروسی . (ناظم الاطباء). طلب عروسی و زناشویی از دختری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). خواستگاری کردن .
-
غمالا
لغتنامه دهخدا
غمالا. [ ] (اِ) جنگ و خصومت باشد در زناشویی بزبان ماوراءالنهر. (تحفة الاحباب اوبهی ) (از فرهنگ اسدی ).
-
متناکح
لغتنامه دهخدا
متناکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) مرتبط شده بواسطه ٔ مزاوجت و زناشویی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناکح شود.
-
زواج
لغتنامه دهخدا
زواج . [ زَ ] (ع اِمص ) اسم است از تزویج . (از اقرب الموارد). نکاح و عروسی . (ناظم الاطباء). زناشویی . نکاح . عروسی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
همسر گردیدن
لغتنامه دهخدا
همسرگردیدن . [ هََ س َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) به همسری درآمدن . زناشویی با کسی را پذیرفتن : تا همسر تو نگردد آن ماه از وی نکنم کمند کوتاه .نظامی .
-
سپسار
لغتنامه دهخدا
سپسار. [ س ِ ] (اِ) دلال است که بعربی سمسار گویند. (برهان ). دلال ، و سفسار تبدیل آن است و سمسار تعریب آن . (آنندراج ). رجوع به سفسار و سمسار شود. || زنی که در زناشویی میانجیگری می کند. (ناظم الاطباء).
-
زن گرفتن
لغتنامه دهخدا
زن گرفتن . [ زَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زن کردن . ازدواج . تأهل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنی را به عقد ازدواج درآوردن . زناشویی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زن و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دخترچه
لغتنامه دهخدا
دخترچه . [ دُ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (مرکب از: دختر+ چه ، پسوند تصغیر) دختر کوچک و خرد. دختری که قابل زناشویی نباشد. (یادداشت مؤلف ). کودک مادینه ٔ خردسال .
-
بیت
لغتنامه دهخدا
بیت . [ ب َ ] (ع مص ) به شب کردن چنین . (منتهی الارب ). || زناشویی کردن ؛ بات الرجل یبیت بیتاً؛ تزوج . رجوع به بیتوتة شود. و فلاناً، زوجه (لازم و متعدی ). (از اقرب الموارد). زن کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ترفی
لغتنامه دهخدا
ترفی . [ ت َ رَف ْ فی ] (ع مص ) ترفیة. (منتهی الارب ) . بالرفاء و البنین گفتن بطور دعا در زناشویی . (ازناظم الاطباء). رجوع به ترفیة و ترفئة و ترفی شود.
-
خواستگاری کردن
لغتنامه دهخدا
خواستگاری کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) طلب نامزدی کردن برای زناشوئی و عروسی . (ناظم الاطباء). طلب عروسی و زناشویی از دختری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). خواستگاری نمودن .
-
مواصلت
لغتنامه دهخدا
مواصلت . [ م ُ ص َ / ص ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مواصلة. پیوستگی و اتصال . (ناظم الاطباء). وصال . پیوستگی . پیوستن . (غیاث ) : چون التقاء... تعذری داشت طلب مواصلت به طریق مکاتبه که آن را احداللقائین نام نهاده اند متعین بود. (از مکتوب شیخ صدرالدین قونیوی...
-
صبحگه
لغتنامه دهخدا
صبحگه . [ ص ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) صبحگاه . بامدادن . مخفف صبحگاه : صبحگه چون صبح شمشیر آخته بر کافران تا به شمشیر از همه گرد هوان انگیخته . خاقانی .زناشویی به هم خورشید و مه رارحم بسته بزادن صبحگه را. نظامی .گر چه ما بندگان پادشهیم پادشاهان م...
-
هجان
لغتنامه دهخدا
هجان . [ هَِ ] (ع مص ) هجنة. قبل از بلوغ زناشویی کردن . || گشن گرفتن و زاییدن در دوسالگی . || هجنت زندته ؛ شعله ور نشد آتش زنه با یک زدن چخماق .لم تور بقدحة واحدة. هجانة. هجونة. || بارور شدن درخت خرما در کوچکی . (از معجم متن اللغة).
-
اله ئونر
لغتنامه دهخدا
اله ئونر. [ اِ ل ِ ءُ ن ُ ] (اِخ ) یا الینور دُگوین یا داکیتن . ملکه ٔ فرانسه و سپس ملکه ٔ انگلستان . وی دختر گیوم پنجم آخرین دوک آکیتن بود. به سال 1137م . با لویی جوان ازدواج کرد و به سال 1152 م . از وی مطلقه شد و با هانری پلانتاژنه پادشاه انگلستان ...