کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زمی
لغتنامه دهخدا
زمی . [ زَم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب است به زم که بلدی است در ساحل جیحون . (انساب سمعانی ).
-
زنبر
لغتنامه دهخدا
زنبر. [ زُم ْ ب َ / زُم ْ ب ُ ] (اِ) نوعی از پارچه ٔ نرم که دارای پرزهای دراز باشد. (ناظم الاطباء).
-
زنبغول
لغتنامه دهخدا
زنبغول . [ زُم ْ / زَم ْ ب َ ] (اِ) زنبغل .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زنبوک
لغتنامه دهخدا
زنبوک . [ زَم ْ ] (اِ) زنبورک . (ناظم الاطباء).
-
ازمور
لغتنامه دهخدا
ازمور. [ اَ زِم ْ مو ] (اِ) زبّوج . زیتون .
-
اخسیسک
لغتنامه دهخدا
اخسیسک . [ اَ سی س َ ] (اِخ ) قصبه ای از ماوراءالنهر واقع در ساحل شرقی جیحون . (قاموس الاعلام ) (جهانگیری ) (شعوری ). شهریست بماوراءالنهر مقابل زم ّ بین تِرمذ و فَربَر و زم ّ در مغرب جیحون است و این شهر بمشرق آن است و هر دو جزء یک عمل و کرسی آن زم ّ ...
-
گاوزنبور
لغتنامه دهخدا
گاوزنبور. [ زَم ْ ] (اِ مرکب ) زنبور درشت . زنبور گاوی .
-
زمالة
لغتنامه دهخدا
زمالة. [ زُم ْ ما ل َ ] (ع ص ) زُمّال . رجوع به همین کلمه شود.
-
زمیخ
لغتنامه دهخدا
زمیخ . [ زُم ْ م َ ] (اِخ ) روستایی به بیهق . (از منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زمیر
لغتنامه دهخدا
زمیر. [ زِم ْ می ] (ع اِ) نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زنبورچی
لغتنامه دهخدا
زنبورچی . [ زَم ْ ](از ترکی ، اِ مرکب ) نوعی از تفنگ . (ناظم الاطباء).
-
ابوالزنباع
لغتنامه دهخدا
ابوالزنباع . [ اَ بُزْ زِم ْ ] (اِخ ) صدقةبن صالح . محدث است .
-
مزمل
لغتنامه دهخدا
مزمل . [م ُزْ زَم ْ م ِ ] (اِخ ) نام سوره ٔ 73 از قرآن کریم .
-
حزمة
لغتنامه دهخدا
حزمة. [ ح ُ زُم ْ م َ ] (ع ص ) کوتاه . (منتهی الارب ).
-
زمجی
لغتنامه دهخدا
زمجی . [ زِم ِج ْ جا / زِم َج ْ جا ] (ع اِ) دم غزه ٔ مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیخ دم پرنده . (از اقرب الموارد). رجوع به معنی بعد شود.