کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینساخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساخته
لغتنامه دهخدا
ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده : همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِ) ترجمه ٔ ارض ، در زمی گذشت . (آنندراج ). بمعنی معروف است و این مرکب است به لفظ «زم » که بمعنی سردی است و «یا نون » نسبت ، چنانکه در سیمین و زرین . چون جوهر ارض سرد است ، لهذا به این اسم مسمی گردید. گاهی نون حذف کرده زمی هم گویند. (غ...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِخ ) سیاره ای که ما در آن منزل داریم واز آن نشو و نما می کنیم ... در مدت 24 ساعت یکدفعه بر دور خود می گردد و در مدت 365 روز و شش ساعت و چند دقیقه بر دور شمس گردش می کند و بی نهایت کوچکتر است از شمس . و تقسیم می کنند سطح زمین را بواسطه...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (ع ص ) برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَمنی ̍. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کسی که پای او شل شود و از جای خود حرکت نتواند کرد او را زَمِن نیز گویند... مأخوذ از زمانت . (غیاث ).
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زُ م َ ] (ع اِ) اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصغر زمان ، اندک وقت و وقت کمی : لقیته ذات الزمین ؛ یعنی دیدار کردم او را در یک زمانی پیش از این . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ساخته بودن
لغتنامه دهخدا
ساخته بودن . [ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) یا نبودن کاری از کسی یا کسانی . انجام آن توانستن یا نتوانستن : این کار از من ساخته نیست .
-
ساخته شدن
لغتنامه دهخدا
ساخته شدن . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (... کار کسی ) بر آمدن حاجت او : چون کار همه ساخته شد از کرم توبایدکه شود ساخته کار شعرا نیز. سوزنی .|| (... کاری را) مهیا و آماده ٔ آن گردیدن .
-
ساخته کردن
لغتنامه دهخدا
ساخته کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . آماده کردن : دستیار و ستور و کار سفرساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری .و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی ). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ...
-
ساخته رنگ
لغتنامه دهخدا
ساخته رنگ . [ ت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) موافق . (برهان ). کنایه از موافقت . (انجمن آرا) (آنندراج ). موافق و مناسب . (شعوری ج 2 ورق 68).
-
ساخته روی
لغتنامه دهخدا
ساخته روی . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شرمنده که روی خود ترش کرده باشد. || کسی که روی خود بتکلف آراسته باشد. (غیاث ) (آنندراج ) : پیش رویش بهشت ساخته روی حبذا خوی صاحب این روی .نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
-
ساخته کاچار
لغتنامه دهخدا
ساخته کاچار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آماده . با اسباب . بسامان و به اندام : اکنون سور است و مردم آید بسیارکارشگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی .
-
ساخته لگام
لغتنامه دهخدا
ساخته لگام . [ ت َ / ت ِ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).
-
بی ساخته
لغتنامه دهخدا
بی ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب )(از: بی + ساخته ) بی آرایش و بی زینت . || بی تزویر. || ساده لوح . (ناظم الاطباء). ساده و بی تکلف و بی تصنع. (آنندراج ). رجوع به ساخته شود.
-
چنگ ساخته
لغتنامه دهخدا
چنگ ساخته . [ چ َ گ ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساخته چنگ . چنگ کوک شده و آماده برای نواختن . بین شعرا معروف و مشهور است : به پردلی و به مردی همه نگهداردنگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ . فرخی (آنندراج ) (انجمن آرا).رجوع به ساخته چنگ شود.
-
ظل زمین
لغتنامه دهخدا
ظل زمین . [ ظِل ْ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است . (برهان قاطع).