کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینباستانشناسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باستان شناسی
لغتنامه دهخدا
باستان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به آثار تاریخی . شناسایی عتیقات . علم به آثار عتیقه . اصطلاح فرهنگستان ایران در برابر آرکئولوژی .- اداره ٔ کل باستانشناسی ؛ در وزارت فرهنگ ، اداره ای بنام اداره ٔ کل آثار عتیقات در زمان رضا شاه تأسیس گردید که...
-
زمین شناسی
لغتنامه دهخدا
زمین شناسی . [ زَ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به احوال کره ٔ زمین و قسمتهای مختلف آن و شناختن معدنیات و عناصری که کره را بوجود آورده اند. معرفة الارض . (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه بجای معرفة الارض در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است . رجوع به واژه های نو...
-
باستان
لغتنامه دهخدا
باستان . (اِخ )یا بازتان ناحیه ای از اسپانی واقع در بخش ناوار در دره ای بهمین نام . جمعیت آن در حدود 8500 تن است .
-
باستان
لغتنامه دهخدا
باستان . (ص ، اِ) کهنه . قدیم . (صحاح الفرس ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شعوری ) . گذشته . قدیم . دیرینه . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ). چیز گذشته . قدیم اَی ضد نو. (شرفنامه ٔ منیری ). کهن . زمان گذشته : ز دانا تو نشنیدی این داستان...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِ) ترجمه ٔ ارض ، در زمی گذشت . (آنندراج ). بمعنی معروف است و این مرکب است به لفظ «زم » که بمعنی سردی است و «یا نون » نسبت ، چنانکه در سیمین و زرین . چون جوهر ارض سرد است ، لهذا به این اسم مسمی گردید. گاهی نون حذف کرده زمی هم گویند. (غ...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِخ ) سیاره ای که ما در آن منزل داریم واز آن نشو و نما می کنیم ... در مدت 24 ساعت یکدفعه بر دور خود می گردد و در مدت 365 روز و شش ساعت و چند دقیقه بر دور شمس گردش می کند و بی نهایت کوچکتر است از شمس . و تقسیم می کنند سطح زمین را بواسطه...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (ع ص ) برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَمنی ̍. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کسی که پای او شل شود و از جای خود حرکت نتواند کرد او را زَمِن نیز گویند... مأخوذ از زمانت . (غیاث ).
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زُ م َ ] (ع اِ) اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصغر زمان ، اندک وقت و وقت کمی : لقیته ذات الزمین ؛ یعنی دیدار کردم او را در یک زمانی پیش از این . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شناسی
لغتنامه دهخدا
شناسی . [ ش ِ ] (حامص ) به صورت ترکیب به معنی شناسایی و آگاهی به کار می رود و ترکیبات ذیل در آن هست :- آب شناسی . آدم شناسی . انجم شناسی . ایران شناسی .جمجمه شناسی . جنگل شناسی . جواهرشناسی . جوهرشناسی . حق شناسی . حیوان شناسی . خاک شناسی . خاورشناس...
-
فرش باستان
لغتنامه دهخدا
فرش باستان . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرش خاک که کنایه از زمین باشد و عربان ارض گویند. (برهان ).
-
فارسی باستان
لغتنامه دهخدا
فارسی باستان . [ ی ِ ] (اِخ ) زبان دوره ٔ هخامنشی ایران که مطالب آن را با خط میخی مینوشته اند، و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . رجوع به پارسی باستان و مقدمه ٔ لغت نامه (مقاله ٔ پارسی باستان تألیف معین ) شود.
-
نامه ٔ باستان
لغتنامه دهخدا
نامه ٔ باستان . [ م َ / م ِ ی ِ ] (اِخ ) باستان نامه . رجوع به باستان نامه شود : پژوهنده ٔ نامه ٔ باستان که از مرزبانان زند داستان . فردوسی .کهن گشت این نامه ٔ باستان ز گفتار و کردار آن راستان .فردوسی .
-
باستان یهود
لغتنامه دهخدا
باستان یهود. [ ن ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخ یهود. (ناظم الاطباء).
-
باستان شناس
لغتنامه دهخدا
باستان شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ آثارباستانی . دانای علم به آثار تاریخی . عالم به علم باستان شناسی (علم به آثار عتیقات ). آرکئولوگ . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ایران ).
-
باستان نامه
لغتنامه دهخدا
باستان نامه . [ م َ / م ِ ] (اِخ ) تاریخ نامه که کتاب تاریخ پارسیان باشد. (ناظم الاطباء). نام کتابی است از تاریخ فارسیان . (برهان قاطع). رجوع به عناوین باستان و نامه ٔ باستان شود. || تاریخ .- گفته ٔ باستان ؛ تاریخ و داستان پیشینیان : بکردار خوابیست ...