کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان سنگینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگینی
لغتنامه دهخدا
سنگینی . [ س َ ] (حامص مرکب ) ثقل . گرانی . وزن و گرانی . ثقالت . ضد سبکی . || آهستگی . وقار. || جمود. || صلابت . || کابوس . || اشتداد. || ناخوشی . || ناپسندی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بوز
لغتنامه دهخدا
بوز. (اِ) گرانی و سنگینی تب و حرارت . (آنندراج ).
-
ثقلت
لغتنامه دهخدا
ثقلت . [ ث ِ ل َ ] (ع اِمص ) گرانی . سنگینی .
-
بوژ
لغتنامه دهخدا
بوژ. (اِ) گرانی و سنگینی تب و حرارت باشد. (برهان ) (آنندراج ) .
-
طیاف
لغتنامه دهخدا
طیاف . (ع اِ) گرانی و سنگینی را گویند که در خواب بر مردم افتد و بعربی کابوس گویند. (برهان ) (آنندراج ). بختک .
-
گران رفتار
لغتنامه دهخدا
گران رفتار. [ گ ِ رَ ] (ص مرکب ) کندرو. بطی ءالسیر. کسی که به کندی و سنگینی رود.
-
زمین آسا
لغتنامه دهخدا
زمین آسا. [ زَ ] (ص مرکب ) همانند زمین در سنگینی و وقار و سکون . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
هم وزن
لغتنامه دهخدا
هم وزن . [ هََ وَ] (ص مرکب ) هم سنگ . دو چیز که دارای سنگینی برابر باشند. (یادداشت مؤلف ). || دو شعر که در یک بحر عروضی تام یا با زحاف همانند ساخته شده باشد.
-
هدر
لغتنامه دهخدا
هدر. [ هَِ ] (ع ص ) گران : رجل هدر؛ مرد گران . (منتهی الارب ). مرد سنگینی که خوبی در او نبود. (اقرب الموارد).
-
چاقی
لغتنامه دهخدا
چاقی . (حامص ) فربهی . تنومندی . گندگی . سنگینی . پرگوشتی . سمن . || صحت . سلامت . عافیت . تندرستی . بهبود.
-
دلج
لغتنامه دهخدا
دلج . [ دَ ] (ع مص ) برداشتن بار را با احساس سنگینی وچنین کسی را دَلوج گویند. (از ذیل اقرب الموارد).
-
زانو به زانو شدن
لغتنامه دهخدا
زانو به زانو شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سنگینی بدن را از زانوئی به زانوی دیگر افکندن .
-
موقری
لغتنامه دهخدا
موقری . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (حامص ) حالت و چگونگی موقر. وقار. تمکین . بزرگی . متانت . بردباری . سنگینی . رجوع به موقر شود.
-
ناگواردی
لغتنامه دهخدا
ناگواردی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) تخمه . سوء هضم . وبل . وبال . سنگینی و گرانی در طعام . ناگوارد بودن . رجوع به ناگوارد شود.