کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان دسترسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دسترسی
لغتنامه دهخدا
دسترسی . [ دَ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) قدرت و توانائی . (ناظم الاطباء). قوت . توان . امکان . (با داشتن و نداشتن صرف شود) : گر دست کرامتی ترا هست از دسترسی بود نه زین دست . نظامی .- دسترسی داشتن ؛ امکان وصول داشتن : نه دسترسی به یار دارم نه طاقت انتظار...
-
جستوجو در متن
-
دورگیر
لغتنامه دهخدا
دورگیر. (ص مرکب ) چیزی که دسترسی بدان متعذر باشد. (از آنندراج ).
-
دوستی ورزیدن
لغتنامه دهخدا
دوستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی نمودن . محبت ورزیدن . مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ) : مهربانی و دوستی ورزدتا ترا مکنتی و دسترسی است . سعدی .رجوع به دوستی کردن شود.
-
ره بردار
لغتنامه دهخدا
ره بردار. [ رَه ْ ب ُ ] (نف مرکب )راه برنده . کنایه از پی برنده . (از یادداشت مؤلف ).- ره بردار به جای نبودن ؛ بدان جای راه نبردن . راه نیافتن و دسترسی پیدا نکردن بدان جای .
-
طبری
لغتنامه دهخدا
طبری . [ طَ ب َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابوالحسن الترنجی الطبری : ابوریحان بیرونی در کتاب «الجماهر» در چند موضع نام این شخص را یاد کرده . وی ظاهراً پزشک بود و او را کناشی نیز هست . بترجمه ٔ احوال او دسترسی نیست . رجوع به الجماهر چ حیدرآباد دکن ص 144، 200،...
-
محرز
لغتنامه دهخدا
محرز. [ م ُ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده . جمعکرده شده . جمعکرده . || پناه داده . || به دست آورده . || آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد). || قطعی . مسلم . || مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع با...
-
بازن
لغتنامه دهخدا
بازن . [ زَ ] (اِخ ) آبزنی نزدیک صفاکه آب چشمه ای در آن آید. (منتهی الارب ). در تاج العروس بصورت بازان ذکر شده است و گوید که نباید این کلمه معرب آبزن باشد، زیرا این محل در صفا بصورت حوض نیست بلکه ناحیه ٔ پستی است پلکان مانند که وسیله ٔ دسترسی به آب ا...
-
هضم رابع
لغتنامه دهخدا
هضم رابع. [ هََ م ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخرین مرحله ٔ هضم و گوارش غذا در بدن . (یادداشت مؤلف ) : چون به اندامها رسد اندر هر اندامی گواریدنی دیگر است آن را گواریدن چهارم گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || در تداول عام به معنی از میان رفتن و ا...
-
اختیار داشتن
لغتنامه دهخدا
اختیارداشتن . [ اِ دا ت َ ] (مص مرکب ) مختار بودن . مخیر بودن . آزاد بودن در انجام دادن عملی . مقابل اضطرار و اجبار. || دسترسی داشتن : باری خیال یار ز پیش نظر مشوچون بر وصال یار نداریم اختیار. (منسوب به حافظ). || برگزیدن . انتخاب کردن : بیعت کردم بسی...
-
استبهال
لغتنامه دهخدا
استبهال .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) استبهال ناقة؛ دوشیدن ناقه ٔ بی پستان بند را. (از منتهی الارب ). || استبهال والی رعیّت را؛ مهمل و بی قید گذاشتن حاکم رعایای خود را. (منتهی الارب ). بی قید و مطلق العنان گردانیدن والی رعیت را. || استبهال بادیه قوم را؛ یعنی آ...
-
بازیلیکای دیفترای
لغتنامه دهخدا
بازیلیکای دیفترای . [ ت َ ] (اِ) نام قدیمی دفاتر شاهی و دواوین قدیمی در دربار هخامنشی (مشتق از کلمه ٔ بازیلیکوس یونانی = شاه ) کتزیاس مورخ معروف یونانی هنگامی که در دربار شوش اقامت داشت ، علاوه بر تحقیقاتی که میکرد، بمدارک دولتی نیز دسترسی داشت . همو...
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع ُوْ وَ ] (ع اِ) گیاه در بن خار رسته ، یا در زمین درشت و دشوار که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات و گیاه که در ریشه ٔ خار باشد و یادر پایه و ریشه ٔ تپه و درخت و یا سنگ باشد که آن رابپوشاند، و یا در مکانی سخت و درشت باشد که مال ...
-
ره بردن
لغتنامه دهخدا
ره بردن . [ رَه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) راهی شدن . عازم شدن . رفتن . (یادداشت مؤلف ) : من ره نمی برم مگر آنجا که کوی دوست من سر نمی نهم مگرآنجا که پای یار. سعدی . || راه پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : اندر بیابانهای سخت ره برده ای بی راهبروین از تو...
-
قتاد
لغتنامه دهخدا
قتاد. [ ق َ ] (ع اِ) درختی است سخت خارناک .ج ، اقتاد. اَقتُد. قتود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- امثال :من دونه خرطالقتاد . (منتهی الارب ). درخت سختی است که خار آن مانند سوزن و این نوع را اعظم خوانند و در مثل است : من دونه خرطالقتاد؛ یعنی خرط قتاد از...