کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زل زل نگاه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زل زل نگاه کردن
لغتنامه دهخدا
زل زل نگاه کردن . [ زُ زُ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیره خیره دیدن کسی را. خیرخیر نگاه کردن . بربر نگاه کردن . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زل زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
بربر
لغتنامه دهخدا
بربر. [ب ِ ب ِ ] (ص مرکب ) خیره و زل زل و مات مات . بر و بر.- بربر بروی کسی نگاه کردن ؛ در تداول ، خیره و بی حرکتی در چشم ، در چیزی نگریستن . به خشم در کسی یا چیزی نگاه کردن . بی ظهور و بروز اثری از غم و یا سرور یا رضا و رد یا قبول در چشم نظاره کردن...
-
زلیلی
لغتنامه دهخدا
زلیلی . [ زِل ْ لی لا ] (ع مص ) از مصدر زل ، لغزیدن پای در گل یا در سخن و خطا کردن . (منتهی الارب ). زل و زلا و زلیلاء و زلیلی . رجوع به زل شود. (ناظم الاطباء). در زلل گذشت . (آنندراج ). رجوع به زل ، زلل و ماده ٔ قبل شود.
-
زلیل
لغتنامه دهخدا
زلیل . [ زَ ] (ع مص ) بلغزیدن قدم . (تاج المصادر بیهقی ). بلغزیدن . (زوزنی ). لغزیدن . (ترجمان القرآن ). لغزیدن در گل یا در سخن و خطا کردن . (منتهی الارب ). زل زلا و زلیلا. رجوع به زل شود. (ناظم الاطباء). || شتاب رفتن و دویدن . || از جایی به جایی شدن...
-
پهلو نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
پهلو نگاه داشتن . [ پ َ ن ِ ت َ ](مص مرکب ) پهلو نگه داشتن . پهلو کردن . دوری کردن .
-
نگاه دوختن
لغتنامه دهخدا
نگاه دوختن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن .- نگاه دوختن به چیزی یا به کسی ؛ در آن خیره شدن . بدان نگریستن .
-
نگاهیدن
لغتنامه دهخدا
نگاهیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) دیدن . نگاه کردن . (آنندراج ). سپردن و نگریستن و نظر کردن و دیدن و دادن برای نگاه داری و محافظت و پاسبانی کردن . (ناظم الاطباء).
-
جوسة
لغتنامه دهخدا
جوسة. [ س َ ] (ع اِ) جوسةالناظر؛ شدت نگاه و پی درپی نگاه کردن . (ذیل اقرب الموارد).
-
خیره نگاه
لغتنامه دهخدا
خیره نگاه . [ رَ / رِ ن ِ ](ص مرکب ) دقیق نگاه . عمیق نگاه . (یادداشت مؤلف ).- خیره نگاه کردن ؛ دقیق شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
نگاه انداختن
لغتنامه دهخدا
نگاه انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نظر انداختن . نظر کردن . عنایت و التفات کردن : مکن چو شمع به یک خانه نور خود را صرف چو آفتاب به هر روزنی نگاه انداز.صائب (از آنندراج ).
-
نگاه داری
لغتنامه دهخدا
نگاه داری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) محافظت . پاسبانی . (ناظم الاطباء). حفظ. حراست . نگه داشت . (یادداشت مؤلف ). || پرورش . (ناظم الاطباء). مواظبت . (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . (ناظم الاطباء). رجوع به نگاه داری کردن و نگه داری کردن شود.
-
خاطر نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
خاطر نگاه داشتن . [ طِ ن ِ ت َ] (مص مرکب ) مواظبت کردن . مراعات کردن : شکر خدا که خاطر ما را نگاه داشت .محمداشرف (از آنندراج ).
-
دست نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
دست نگاه داشتن . [ دَ ن ِت َ ] (مص مرکب ) خودداری کردن از اقدام به کاری . بازایستادن از انجام دادن عملی . توقف در کاری . دست نگه داشتن . درنگ کردن . صبر کردن . توقف کردن : بفرمود تاهرکه بود از سپاه ز باغ کسان دست دارد نگاه .نظامی .
-
صرفه نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
صرفه نگاه داشتن . [ ص َ ف َ / ف ِ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) درخرج ملاحظه کردن . صرفه جوئی کردن . صرفه جوئی . به اندازه خرج کردن . رجوع به صرفه جوئی و صرفه جوئی کردن شود.