کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلمة
لغتنامه دهخدا
زلمة. [ زَ ل َ م َ ] (ع اِ) شخص . وقتی که گویند «یا زلمة» هنگامی است که گویند شخص ناشناسی را مخاطب قرار دهد و یا آنکه برای گوینده تفاوت نکند که مخاطب او کیست . ج ، ازلام . (از دزی ج 1 ص 60). || شهرنشینان سوریه این کلمه را به پیاده اطلاق کنند، ولی هنگ...
-
زلمة
لغتنامه دهخدا
زلمة. [ زَ ل َ م َ ] (ع اِ)نشان و دروش گوش بز و هما زلمتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || واحد زلم ؛ یعنی یک گیاه زلم . (ناظم الاطباء).
-
زلمة
لغتنامه دهخدا
زلمة. [ زَ ل َم َ / زُ ل َ م َ / زُ م َ / زَ م َ ] (ع ص ، اِ) راست و درست و صحیح و محقق و مانا و مشابه . (ناظم الاطباء). هیئت و شباهت . (از اقرب الموارد). یقال : هو العبد زلمة؛ ای حقاً او قده قد العبد او حذوه حذو العبد او یشبهه کانه هو. و کذا هو العب...
-
واژههای همآوا
-
ظلمت
لغتنامه دهخدا
ظلمت . [ ظُ م َ ] (ع اِ) ظُلمة. تاریکی . ظلماء. دجی . تیرگی . مقابل روشنا و روشنائی : شبی دیرند ظلمت را مهیاچو نابینا در او، دو چشم بینا. رودکی .کجا نور و ظلمت بدو اندر است ز هر گوهری گوهرش برتر است . فردوسی .از ظلمت قلعتی بدان تاری ... روشن گردانید....
-
ظلمة
لغتنامه دهخدا
ظلمة. [ ظَ ل َ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظالم .
-
ظلمة
لغتنامه دهخدا
ظلمة. [ ظَ ل ِ م َ ] (ع ص ) لیل-ةٌ ظلمة؛ شبی تاریک .
-
ظلمة
لغتنامه دهخدا
ظلمة. [ ظِ م َ / ظُ م َ ] (اِخ ) فاجره ای است از قوم هُذَیل و در مَثل است : اقود من ظِلمةَ.
-
ظلمة
لغتنامه دهخدا
ظلمة. [ ظُ م َ ] (اِخ ) (بحرالَ ...) بحرالاسود الشمالی . بحر ورنگ .
-
جستوجو در متن
-
زنمة
لغتنامه دهخدا
زنمة. [ زَ م َ / زُ م َ / زَ ن َم َ / زُ ن َ م َ ] (ع اِ) قد و قامت و اندام مرد. || (ق ) فی الحقیقة و براستی . || البته . (ناظم الاطباء). || یقال : هو العبد زنمة؛ ای زلمة. رجوع به زلمة شود. (از ناظم الاطباء).
-
ازلام
لغتنامه دهخدا
ازلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَلَم و زلَمة و زُلَم . تیرهای قمار بی پر که در جاهلیت بدان بازی میکرده اند: یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان ، فاجتنبوه لعلکم تفلحون . (قرآن 90/5). و رجوع به زَلَم و زُلَم شود.
-
زنمة
لغتنامه دهخدا
زنمة. [ زَ ن َ م َ ] (ع اِ) تره ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نوعی از تره . (ناظم الاطباء). || دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده ، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ن...
-
دروش
لغتنامه دهخدا
دروش . [ دِ رَوْ / رو ] (اِ) درفش . (جهانگیری ). افزار کفشدوزان و امثال آنها. (برهان ). موافق معانی درفش ، و این افصح است از درفش چه فاء در اصل لغت نیامده بلکه از استعمال متأخرین عجم است که با عرب آمیخته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). || آلت سرتیزی که...