کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلالی
لغتنامه دهخدا
زلالی . [ زَ لی ی ] (ع اِ) ج ِ زِلّیَّة . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زلیة شود.
-
زلالی
لغتنامه دهخدا
زلالی . [ زُ ] (اِخ ) از شاگردان اهلی است .در اوایل حال به هندوستان رفته در اکثر بلاد به عشرت گذرانیده ، آخرالامر در کجرات وفات یافته . از اوست :بی رخش غم نیست گر از سینه جان بیرون رودعشق با جانست می ترسم که آن بیرون رود. #ای ساربان جانان ، محمل مران...
-
زلالی
لغتنامه دهخدا
زلالی . [ زُ ] (اِخ ) خوانساری ، شاعر ایرانی که در سال 1024 یا1031 هَ . ق . درگذشت . وی مثنوی گوی و قصیده سرای آغازقرن یازدهم هجری و معاصر شاه عباس اول است . مجموعه ٔمثنویهای او به نام «سبعه ٔ سیاره » شامل هفت مثنوی : آذر و سمندر، شعله ٔ دیدار، محمود...
-
زلالی
لغتنامه دهخدا
زلالی . [ زُ ] (اِخ ) شاعری روشن ضمیر بوده . گویند به قصیده از سایر فنون شعر مایل بوده و در هرات وفات یافت . این دو شعر از اوست :نخواهی کرد یاد از خارخار سینه ٔ چاکم مگر روزی که گیرد دامنت خار سر خاکم . #چشمی که بود لایق دیدار ندارم دارم گله از چشم خ...
-
واژههای مشابه
-
زلالی هروی
لغتنامه دهخدا
زلالی هروی .[ زُ ی ِ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) (مولانا...) از هری است و چون سرچشمه ٔ شعراء چون آب زلال صاف است ، زلالی تخلص نموده و پدر او مردی درویش و بیخویش و نیکوکیش بود. مولانا نیز نظر به او می نمود و این مطلع از اوست :لیلی عذاری می رسد دامان کشان در...
-
واژههای همآوا
-
ضلالی
لغتنامه دهخدا
ضلالی . [ ض َ ] (اِخ ) نام عامل ری به عهد یعقوب بن لیث صفاری . طبری این کلمه را صلابی ضبط کرده و در وقایع سال 260 هَ . ق . آورده است که عبداﷲ سگزی از طبرستان به ری افتاد و از صلابی عامل آنجا پناه خواست و یعقوب بنواحی ری کشید و به صلابی نوشت که عبداﷲ ...
-
جستوجو در متن
-
رواقی
لغتنامه دهخدا
رواقی . [ رَ ] (حامص ) صافی و زلالی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
آرزوناک
لغتنامه دهخدا
آرزوناک . [ رِ ] (ص مرکب ) بسیارآرزو : پی اظهار عشق آرزوناک چو لعل از گرد تهمت دامنش پاک .زلالی .
-
حسین خوانساری
لغتنامه دهخدا
حسین خوانساری . [ ح ُ س َ ن ِ خوا / خا ] (اِخ ) رجوع به سرور خوانساری و زلالی خوانساری و حسین صبوحی شود.
-
زلیة
لغتنامه دهخدا
زلیة. [ زِل ْ لی ی َ ] (ع اِ) زیلو. (دهار). گستردنی . معرب زیلو. ج ، زلالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زیلو شود.
-
غوره زار
لغتنامه دهخدا
غوره زار. [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن غوره باشد : ایاز نوشخند او را پسر بودکه دزد غوره زار او شکر بود.حکیم زلالی (از بهار عجم ).
-
تلخ بهر
لغتنامه دهخدا
تلخ بهر. [ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : شهنشاه شکرریزان دهری اگرچه شوربخت و تلخ بهری .زلالی (از آنندراج ).