کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زقی
لغتنامه دهخدا
زقی . [ زَق ْی ْ ] (ع مص ) بانگ کردن کوف . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
زقی
لغتنامه دهخدا
زقی . [ زِق ْ قی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به زِق ّ. منسوب به خیک .- استسقای زقی ؛ بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
بطیخ زقی
لغتنامه دهخدا
بطیخ زقی . [ ب ِطْ طی خ ِ زَق ْقی ] (اِ) و بطیخ هندی و شامی و فلسطینی ، بطیخ هندی است که بفارسی هندوانه و بهندی ترپوز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). بطیخ هندی است و بطیخ نیز گویند، بپارسی خربزه ٔ هندی گویند و بشیرازی خیار کدو گویند و به تبریزی هندوانه...
-
واژههای همآوا
-
زغی
لغتنامه دهخدا
زغی . [ زُ غا ] (ع اِ) بوی سیاهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دزقی
لغتنامه دهخدا
دزقی . [ دِ زَقی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به دزق که نام چند قریه است در مرو. (از الانساب سمعانی ). رجوع به دزق شود.
-
زبش
لغتنامه دهخدا
زبش . [ زَ ] (اِ) بطیخ زقی است . (تحفه ) (فهرست مخزن الادویه ). بطیخ زقی هندی است و بطیخ سندی نیز گویند. بپارسی خربزه ٔ هندی گویند و به تبریزی هندوانه و به شیرازی خیار کدو. و بهترین وی شیرین آبدار بود. طبیعت وی سرد و تر است . در دوم نافع بود. جهت مرض...
-
خربزه ٔ هندی
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ هندی . [ خ َ ب ُ زَ / زِ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه را گویند و آنرا خربزه ٔ سغدی نیز گفته اند و بعربی بطیخ زقی خواند. (برهان قاطع) (آنندراج ). قاطون . (ربنجنی ).
-
خیک آماز
لغتنامه دهخدا
خیک آماز. (اِمرکب ) استسقای زقی و آن مرکب است از خیک بمعنی مشک و آماز بمعنی آماس و کلمه ٔ خشک امار مندرج در لغت نامه ها و فرهنگها مصحف این کلمه است . (یادداشت مؤلف ).
-
زاق
لغتنامه دهخدا
زاق . [ قِن ْ ] (ع ص ) از زقی و زقو (مخفف زاقی ). || هر که فریاد کند. (تاج العروس ). || (اِ) خروس و جمع آن زواقی است . یقال : هو اثقل من الزواقی ؛ ای الدیکة لانهم کانوا یسمرون فاذا صاحت تفرقوا. (تاج العروس ). و رجوع به زاقی شود.
-
شش ریث
لغتنامه دهخدا
شش ریث . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) اسم بیخ نباتی است که در دیرالغرباء بلاد مصر یافت می شود و ستبرتر از انگشتی و بیمزه و مایل به زردی و جهت استسقای زقی مجرب دانسته اند و گویند بدون کرب و مشقت اخراج زرداب می کند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویة). ...
-
کرن
لغتنامه دهخدا
کرن . [ کْرُ / ک ُ رَ ] (ص ، اِ) اسبی را گویند که رنگ او میان زرد و بور باشد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). کرند. کرنگ . کرن . کرنگه . کرنده . کورنگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به مترادفات کلمه شود. || رنگ میان زرد و بور. رنگ بین زرد و س...
-
لباب القرطم
لغتنامه دهخدا
لباب القرطم . [ ل ُ بُل ْ ق ُ طُ ] (ع اِ مرکب ) مغزدانه ٔ کافشه است . (فهرست مخزن الادویه ). مغز خسکدانه . گرم و خشک بود و مسهل بلغم بود و قولنج بگشاید و استسقاء زقی ولحمی را نافع بود و شربتی از وی سه مثقال بود با سعتر. (اختیارات بدیعی ): فان کره الل...