کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زفير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زفیر
لغتنامه دهخدا
زفیر. [ زَ ] (ع مص ) زفیر. دراز کشیدن دم را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). داخل کردن نفس است و شهیق خارج کردن آن . (از اقرب الموارد). رجوع به زفر شود. || فرورفتن آواز به گلو از سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نالیدن . (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان...
-
زفیر
لغتنامه دهخدا
زفیر.[ زِ ] (اِخ ) در میتولژی یونان نام باد مغرب است که بعداً معادل باد ملایم و مطبوع بکار رفته است . (از لاروس ). در اساطیر یونان مظهر باد مغرب و پدر کسانتوس و بالیوس ، اسبهای جاودانی اخیلس که اولی سخن گفتن میدانست و مرگ اخیلس را از پیش خبر داده بود...
-
جستوجو در متن
-
نأط
لغتنامه دهخدا
نأط. [ ن َءْطْ ] (ع مص ) نئیط. زفیر برآوردن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
بازدم
لغتنامه دهخدا
بازدم . [ دَ ] (اِ مرکب ) برآوردن نفس (در برابر، دم = فروبردن نفس ). زفیر . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ).
-
ناحط
لغتنامه دهخدا
ناحط. [ ح ِ ] (ع ص )سخت سرفنده . (منتهی الارب ). کسی که سرفه می کند. (ناظم الاطباء). کسی که سخت سرفه می کند. (المنجد). || زفیر برآورنده . (ناظم الاطباء) (از المنجد).
-
نحاط
لغتنامه دهخدا
نحاط. [ ن َح ْ حا ] (ع ص ) بزرگ منش و متکبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). متکبری که زفیر برآرد از غضب . (از اقرب الموارد). رجوع به نحیط شود.
-
نحیط
لغتنامه دهخدا
نحیط. [ ن َ ] (ع اِ) بانگ و آواز اسب و شتر از گرانی و ماندگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تردد گریه در سینه بی آنکه ظاهر گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نحاط. (اقرب الموارد). || (مص ) زفیر برآوردن و بانگ کردن (منت...
-
نبیص
لغتنامه دهخدا
نبیص . [ ن َ ] (ع اِ) زفیر که کودکان به لب برآرند چون خواهند که مرغان با هم جفت گیرند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) به لب بانگ برآوردن کودک تا مرغان جفت گیرند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سست بانگ کردن پرنده و گنجشک . (از منتهی الارب ...
-
حنط
لغتنامه دهخدا
حنط. [ ح َ ] (ع اِ) تیر که به آن زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). تیر مخصوص بکمان . (ناظم الاطباء). || (مص ) زفیر کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حنط ادیم ؛ سرخ رنگ گردیدن پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا...
-
شهیق
لغتنامه دهخدا
شهیق . [ ش َ ] (ع اِ) شهوق . شهیق الحمار؛ بانگ خر. تشهاق الحمار مثله . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ). شهیق الحمار؛ آخر آواز خر، و زفیر اول آن است ، و تشهاق مثله . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آخر آواز خر. ضد نفیر. (یادداشت مؤلف ). آ...
-
اغتراق
لغتنامه دهخدا
اغتراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درآمیختن اسب با اسبان دیگر سپس آن درگذشتن وی از آنها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درآمیختن اسب با اسبان دیگر و درگذشتن از ایشان . (آنندراج ). آمیختن اسب با خیل و سبقت گرفتن از آنها. تقول : «خاصمنی فاغترقت حلقته اذا خصمت...
-
عویل
لغتنامه دهخدا
عویل .[ ع َ ] (ع اِمص ) بلندآوازی در گریه و فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَول . عولة. رجوع به عول و عولة شود : راست پنداری همی بینم که بازآئی ز مصردرفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل . فرخی .نوحه کنان و موی کنان...
-
زفر
لغتنامه دهخدا
زفر. [ زَ ] (ع مص ) دراز کشیدن دم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز کشیدن نفس را. (ناظم الاطباء). || برداشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حمل کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || کشیدن آب . || آب پاشی نمودن و آب دادن . || شنیده شدن آواز. افرو...
-
ثبور
لغتنامه دهخدا
ثبور. [ ث ُ ] (ع اِمص ) هلاکی . عذاب . || زیان . خسران . || بازداشتن . || زیان کشیدن . || هلاک گردیدن . || هلاک گردانیدن . هلاک کردن کسی را. || رسیدن سختی و بدی . || واهلاکا گفتن . (غیاث ). ویل ! وای ! : بانگ میزد واثبورا واثبورهمچو جان کافران در قعر...