کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زف
لغتنامه دهخدا
زف . [ زَف ف ] (ع مص ) فرستادن عروس را به سوی شوی : زف العروس الی زوجها زفاً بالفتح و زفافاً بالکسر. || درخشیدن برق . || بشتافتن شتر مرغ و جز آن یا تیز رفتن یا دویدن زف الظلیم و غیره . زفاً و زفیفاً و زفوفاً. منه یقال : زف القوم ؛ ای اسرعوا. فاقبلوا ...
-
زف
لغتنامه دهخدا
زف . [ زِف ف ] (ع اِ) پرهای ریزه از شتر مرغ یا از هر مرغ که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ظف
لغتنامه دهخدا
ظف . [ ظَف ف ] (ع ص ، اِ) زندگانی تلخ و ناخوش . || (اِمص ) پیوسته گرانی نرخ . || (مص ) ظف قوائم بعیر؛ بستن هر چهار پای شتر و فراهم آوردن .
-
ذف
لغتنامه دهخدا
ذف . [ ذَف ف ] (ع مص ) قتل مجروح . کشتن خسته . ذفاف . مذافّة. تذفیف . اذفاف . الاجهاز علی الجریح . (تاج المصادر بیهقی ). || ذف در امری ؛ سرعت کردن در آن . شتافتن در او. شتاب کردن در وی . || خذ ما ذف ّ لک (بصیغه ٔ مجهول )؛ بگیر آنچه را که مهیا و موجود...
-
ذف
لغتنامه دهخدا
ذف . [ ذُف ف ] (ع اِ) آب اندک .
-
ذف
لغتنامه دهخدا
ذف . [ذَف ف ] (ع اِ) گوسفندان . || آواز کفش گاه راه رفتن . ذفَة، یکی . و بدال مهمله نیز آمده است .
-
ضف
لغتنامه دهخدا
ضف . [ ض َف ف ] (ع ص ) رجل ٌ ضَف ﱡالحال ؛ تنک و رقیق حال . آنکه آمد کم دارد و عیال بسیار. (منتهی الارب ). آنکه دخل او کم از خرج است .
-
ضف
لغتنامه دهخدا
ضف . [ ض َف ف ] (ع مص ) دوشیدن ناقه را بهمه ٔ کف دست . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). الحلب بالکف کلّها. (تاج المصادر). || گرد آوردن چیزی را. || بندکردن انگشتان خود را نزدیک به آتش . (منتهی الارب ).
-
ضف
لغتنامه دهخدا
ضف . [ ض ُف ف ] (ع اِ) چیزکیست مانند کنه تیره و خاکستری رنگ هرگاه میگزد بر پوست آبله برمی آید. (منتهی الارب ). شب گز. (مهذب الاسماء). ج ، ضِفَفة.
-
جستوجو در متن
-
زفانی
لغتنامه دهخدا
زفانی . [ زِف ْ فا نی ی ] (ع ص ، اِ) شتر مرغ نر بسیار زف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
روزافزون
لغتنامه دهخدا
روزافزون . [ اَ / زَف ْ ] (اِخ ) رجوع به اسکندر... شود.
-
روزافزون
لغتنامه دهخدا
روزافزون . [ اَ / زَف ْ ] (اِخ ) رجوع به رستم ... شود.
-
مزفه
لغتنامه دهخدا
مزفه . [م ِ زَف ْ ف َ ] (اِ) نام یکی از آلات جولاهه . (غیاث ).