کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زعفران بار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زعفران بار
لغتنامه دهخدا
زعفران بار. [ زَ ف َ ] (نف مرکب ) شادی آور. مطبوع . خوشبوی : آبش ز لطافت انگبین واربادش ز نشاط زعفران بار.(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 10).
-
واژههای مشابه
-
زعفران آلوده
لغتنامه دهخدا
زعفران آلوده . [ زَ ف َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) وضر. (منتهی الارب ). طلائی رنگ . زردرنگ . آغشته به زعفران . زعفرانی : پدید آمد هلال از جانب کوه بسان زعفران آلوده محجن .منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 64).
-
زعفران الحدید
لغتنامه دهخدا
زعفران الحدید. [ زَ ف َ نُل ْ ح َ ] (ع اِمرکب ) زنگ آهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زنگار آهن . زنجار آهن . زنگ آهن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زعفران ، مفردات ابن البیطار، اختیارات بدیعی ، تحفه ٔ حکیم مؤمن و الجماهر ...
-
زعفران رنگ
لغتنامه دهخدا
زعفران رنگ . [ زَ ف َ رَ ] (ص مرکب ) برنگ زعفران . زعفرانی . زردرنگ : زعفران رنگ نماید سر سکباش ولیک گونه ٔ خرمگس است آنکه ز سکبا بینند.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 99).
-
زعفران ریز
لغتنامه دهخدا
زعفران ریز. [ زَ ف َ ] (نف مرکب ) کنایه از بسیار زرد رنگ که گوئیا به سبب وفور رنگ زرد از وی ریخته می گردد و می تواند که بمعنی اثر زعفران بخشنده باشد. (آنندراج ) : از آن میوه ٔ زعفران ریز شدکه چون زعفران شادی انگیز شد.نظامی (از آنندراج ).
-
زعفران زار
لغتنامه دهخدا
زعفران زار. [ زَ ف َ ] (اِ مرکب ) از عالم ارغوان زار. (آنندراج ). زمینی پر از زعفران . زمینی که در آن زعفران کشته باشند.
-
زعفران کلا
لغتنامه دهخدا
زعفران کلا. [ زَ ف َ ک َ ] (اِخ )دهی از دهستان مشهد گنج افروز است که در بخش مرکزی شهرستان بابل و دوازده هزارگزی جنوب بابل واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زعفران گونه
لغتنامه دهخدا
زعفران گونه . [ زَ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب )بمانند زعفران زرد. به رنگ زعفران . || به صفت و خاصیت زعفران از جهت نشاطانگیزی : نمودند کین زعفران گونه خاک کند مرد را بی سبب خنده ناک .نظامی .
-
شاخ زعفران
لغتنامه دهخدا
شاخ زعفران . [ خ ِ زَ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عرف هند بر چیز غریب و نادر اطلاق کنند. (آنندراج ). هر چیز غریب و نادر. (ناظم الاطباء) : به پیش جلوه ٔ او نیست سرخ رو نوروزبملک هند بود شاخ زعفران هولی . سراج المحققین (از آنندراج ).|| کسی که قدر...
-
اشیاف زعفران
لغتنامه دهخدا
اشیاف زعفران . [ اَش ْ ف ِ زَ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بسبب نرمی و لطافت آنرا در بیماریهای مرکب بکار برند و فقطآنرا پس از نضج برمیگیرند و آن مسکن دردها و مقوی چشم و محلل فضلات است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن ص ...
-
تنگ زعفران
لغتنامه دهخدا
تنگ زعفران . [ ت َ زَ ف َ ] (اِ مرکب ) برگهای زرد که در خزان می ریزد. (آنندراج ). برگهای زردی که در پاییز از درخت می ریزد. (ناظم الاطباء).
-
حسن زعفران بولی
لغتنامه دهخدا
حسن زعفران بولی .[ ح َ س َ ن ِ زَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حسن داماد شود.
-
جستوجو در متن
-
حب واصلی
لغتنامه دهخدا
حب واصلی . [ ح َب ْ ب ِ ص ِ ] (اِ مرکب ) حبی است نافع خنازیر. معجون از سنبل ، سلیخة، بلسان ، عود بلسان ، اسارون ، دارچینی ، زعفران ، مصطکی ، از هر یک یک مثقال ،صبر سقوطری ، دوازده مثقال . اسطوخودوس ، تخم حنظل از هر یک پنج مثقال ، تربد هشت مثقال ، سقم...