کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زشت و بد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زشت خواندن
لغتنامه دهخدا
زشت خواندن . [ زِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) تقبیح . تقبیح کردن . تشنیع. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
-
زشت سیرت
لغتنامه دهخدا
زشت سیرت . [ زِ رَ ] (ص مرکب ) بدعمل .زشت کردار. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زشت صورت
لغتنامه دهخدا
زشت صورت . [ زِ رَ ] (ص مرکب )زشت رو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زشت روی شود.
-
حرکت زشت
لغتنامه دهخدا
حرکت زشت . [ ح َ رَ ک َ ت ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار ناشایست .
-
کاری زشت کردن
لغتنامه دهخدا
کاری زشت کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقباح . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
خصال
لغتنامه دهخدا
خصال . [ خ ِ ] (ع اِ) خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. (ناظم الاطباء). ج ِ خصلت . (یادداشت بخط مؤلف ) : مأمور خداوند مصر و عصرم محمود بدو شد چنین خصالم . ناصرخسرو.و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. (کلیله و دمنه ). و معا...
-
بد
لغتنامه دهخدا
بد. [ ب َ ] (ص ) نقیض خوب و نیک . (برهان قاطع). ضد نیک . (فرهنگ سروری ). ضد خوب . (آنندراج ). نقیض خوب و نیک و خوش . (ناظم الاطباء). ناگوار. زشت . ردی . ردیة. نغام . ناخوش . دُژ. سوء. (یادداشت مؤلف ) : چرخ چنین است و برین ره رودلنگ ز هر نیک و ز هر ب...
-
خوب و بد
لغتنامه دهخدا
خوب و بد. [ ب ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زشت و زیبا. خوش و ناخوش . بد و خوب . نیک و بد.
-
دشنام
لغتنامه دهخدا
دشنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دش = دژ، بد + نام ) لغةً به معنی اسم بد. در پهلوی ، دوشنام ، به معنی با نام بد، شهرت بد. (حاشیه ٔ معین بر برهان ). در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعن...
-
بدآموخته
لغتنامه دهخدا
بدآموخته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه بد تعلیم شده .- بدآموخته شدن ؛ تعلیم بد و زشت شدن . بد عادت شدن .- بدآموخته کردن ؛ تعلیم بد و زشت کردن بد عادت کردن و رجوع به بدآموختن شود.
-
انر
لغتنامه دهخدا
انر. [ اَ ن َ ] (ص ) هرچیز زشت و بد. (برهان قاطع). هر چیز زشت و کریه و بد. (هفت قلزم ). بد و زشت . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). هرچیز زشت و بد و هولناک و مهیب . (ناظم الاطباء) : تو در گشت با چهره ٔ گل اناری ز پی عاشقان انر...
-
چاکر
لغتنامه دهخدا
چاکر. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نوکر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ملازم . (آنندراج ). خادم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). خدمتکار. (ناظم الاطباء). مستخدم . گماشته . مزدور. اجیر. کسی که با گرفتن حقوق خدمت بدیگری کند. (فرهنگ نظام ) : کون چو دفنو...
-
بد آب و رنگ
لغتنامه دهخدا
بد آب و رنگ . [ ب َ ب ُرَ ] (ص مرکب ) نازیبا. زشت . || بی رونق .
-
بد آموختن
لغتنامه دهخدا
بد آموختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بد و زشت تعلیم دادن : بپروردشان از ره بدخویی بیاموختشان کژّی و جادویی ...ندانست خود جز بد آموختن جز از کشتن و غارت و سوختن .فردوسی .