کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرین سپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرین سپر
لغتنامه دهخدا
زرین سپر. [ زَرْ ری س ِ پ َ ] (اِ مرکب )سپر زرین . سپری ساخته از زر. سپر طلائی : ز بس خود زرین و زرین سپربگردن برآورده رخشان تبر. فردوسی . || کنایه از خورشید : ای پسر بنگر به چشم سر در این زرین سپرکو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند. ناصرخسرو.رجوع به زر...
-
واژههای مشابه
-
گوی زرین
لغتنامه دهخدا
گوی زرین . [ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوی که از زر باشد. || آفتاب . خورشید. شمس . رجوع به گوی زر شود.
-
گاو زرین
لغتنامه دهخدا
گاو زرین . [ وِ زَ / زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی که بشکل گاو از طلا سازند. خم شراب : چند خواهی ز آهوی سیمین گاو زرین که میخورد گلنار. خاقانی .آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته . خاقانی .ز آهوی سیمین طلب گاو ز...
-
نعل زرین
لغتنامه دهخدا
نعل زرین . [ ن َ ل ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعلی که از طلا ساخته باشند.- نعل زرین بر اسب زدن ؛ کنایه از کمال نمودن . (آنندراج از اسکندرنامه ٔ بری ). کنایه از توانگری و ثروتمندی است .
-
ستی زرین
لغتنامه دهخدا
ستی زرین . [ س ِت ْ تی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام آهنگی است : یکی چون معبد مطرب ، دوم چون زلزل رازی سیم چون ستی زرین ، چهارم چون علی مکی .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 133). رجوع به آهنگ شود.
-
صومعه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ زرین . [ ص َ م َ ع َ ی ِ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری سراب و 7 هزارگزی شوسه ٔ سراب به اردبیل . این ده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . 284 تن سکنه دارد. آب آن از نهر و چاه ...
-
تازیانه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
تازیانه ٔ زرین . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً اشعه ٔ خورشید است : به سر تازیانه ٔ زرین شاه گردون گرفت عالم صبح .خاقانی .
-
تاج زرین
لغتنامه دهخدا
تاج زرین . [ ج زَرْ ر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا. || کنایه است از شعله ٔ شمع و چراغ و غیره : تا نبود این تاج زرین بر سرش استوده بودشمع افتاد از هوای سر فرازی درگداز.کلیم (از آنندراج ).
-
دره زرین
لغتنامه دهخدا
دره زرین . [ دَرْ رَ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی شمال باختری زاغه و 6هزارگزی شمال باختری راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد با 240 تن سکنه راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ دالوند هستند و زم...
-
زرین چراغ
لغتنامه دهخدا
زرین چراغ . [ زَرْ ری چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چراغی از طلا. چراغی از زر. چراغی که از طلا ساخته باشند. || کنایه از شعاع خورشید : دگر روز چون خور برآمد ز راغ نهاد از بر چرخ زرین چراغ . فردوسی .همه کوه گلشن همه دشت باغ جهان چشم روشن به زرین چراغ . نظامی ...
-
زرین چنگ
لغتنامه دهخدا
زرین چنگ . [ زَرْ ری چ َ ] (اِ مرکب ) معروف . (آنندراج ). چنگی ساخته از زر : هوس را عشق می سازد دل سوزان من صائب خس وخاشاک را این شعله زرین چنگ می سازد.صائب (از آنندراج ).
-
زرین درفش
لغتنامه دهخدا
زرین درفش . [ زَرْ ری دَ / دِ رَ ] (اِمرکب ) درفشی ساخته از زر. علَمی از طلا : ستاده ملک زیر زرین درفش ز سیفور بر تن قبای بنفش . نظامی .ز بس پرنیانهای زرین درفش هوا گشته گلگون و صحرا بنفش . نظامی . || کنایه از شعاع آفتاب : همی چاره جست آن شب دیر بازچ...
-
زرین صدف
لغتنامه دهخدا
زرین صدف . [ زَرْ ری ص َ دَ ] (اِ مرکب ) چیزی به شکل صدف که از طلا ساخته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از آفتاب جهانتاب . (برهان ) (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از آفتاب و او را زرین کاسه و زرین کلاه نیز گویند. ...
-
زرین کلید
لغتنامه دهخدا
زرین کلید. [ زَرْ ری ک ِ ] (اِ مرکب ) کلیدی از زر. کلیدی آراسته به زر. کلیدی زرنگار و زرنشان : نبینی کزین قفل زرین کلیدبه تاریکی آرند جوهر پدید. نظامی .ز فرمان او سر نباید کشیدکجا رای او هست زرین کلید .نظامی (از آنندراج ).