کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زروان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ ] (اِخ ) پرده دار و حاجب نوشیروان . (از ولف ). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد و به امر نوشیروان بر دار شد : یکی نامور بود زروان بنام که او رابدی بر در شاه کام کهن بود ...
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ ] (اِخ ) زربان . زربان بزرگ . یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد و زربان بزرگ شود.
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ / زُ ] (اِ) دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه ٔ (راپیثوینه ) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات «درگه » (دیردرنگ ) و «دراجه » (دراز) آمده بمعنی دیرزمانی و زمان دراز و بلند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دهر. روزگار. ...
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ / زُ ] (اِخ ) چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشته ٔ زمانه ٔ بی کرانه اراده شده . اغلب زروان با صفات «اکرانه » (بی کرانه ) و «درغو خوذاته » آمده که در مینو خرد پازند «زروان درنگ خدای » و در رساله ٔ پارسی علمای اسل...
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صحرای باغ است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
واژههای مشابه
-
زروان اکرن
لغتنامه دهخدا
زروان اکرن . [ زَ اَ رَ ] (پهلوی ، اِ مرکب ) وقت لایتناهی . رجوع به زروان در همین لغت نامه ، ایران باستان ج 2 ص 1523 و ایران در زمان ساسانیان ص 171 شود.
-
زروان بزرگ
لغتنامه دهخدا
زروان بزرگ . [ زَ ن ِ ب ُ زُ ](اِخ ) به زبان پهلوی نام حضرت ابراهیم علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجوع به زروان و مزدیسنا شود.
-
زروان داد
لغتنامه دهخدا
زروان داد. [ زَ ] (اِخ ) یکی از پسران مهر نرسی است که بمقام هیربدان هیربد رسید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان و سبک شناسی بهار ص 190 شود.
-
واژههای همآوا
-
ذروان
لغتنامه دهخدا
ذروان . [ ذَرْ ] (اِخ ) نام جایگاهی در شعر کثیر. || نام حصنی به یمن نزدیک صنعاء. || نام چاهی بنی زریق را بمدینه .
-
ضروان
لغتنامه دهخدا
ضروان . [ ض َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است نزدیک صنعاء و بنام وادئی که بهمین نام و در کنار آن واقعست موسوم گردیده و بین آن وادی و صنعا چهار فرسنگ است . یاقوت در وصف آن گوید: و هو واد ملعون حرج مشئوم حجارته تشبه انیاب الکلاب لایقدر احد یطؤه بوجه و لا سبب و ...
-
جستوجو در متن
-
زروانی
لغتنامه دهخدا
زروانی . [ زَ / زُ ] (ص نسبی ) منسوب است به زروان که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ). منسوب به زروان . آیین زروان (یکی از ادیان ایران باستان در زمان ساسانیان ). رجوع به زروان ، ماده ٔ بعد، ایران در زمان ساسانیان و مزدیسنا شود.
-
زروانیه
لغتنامه دهخدا
زروانیه . [ زَ/ زُ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای که پیرو آیین زروان بوده اند. رجوع به نفائس الفنون ، زروان و زروانیان شود.