کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرفام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرفام
لغتنامه دهخدا
زرفام . [ زَ ] (ص مرکب ) طلائی . طلائی رنگ . زرگون . به رنگ زرد : چو رنگین رخ شاه زرفام گشت جهان تیره در پیش بهرام گشت .فردوسی .گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست گفتم معذور دار زرننماید به شب . خاقانی .خضر ز توقیع تو سازد تریاق روح چون ز کفت برگشاد اف...
-
واژههای مشابه
-
افعی زرفام
لغتنامه دهخدا
افعی زرفام . [ اَ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلک و زبانه ٔ آتش . (مؤید) : خضر ز توقیع تو سازد تریاق روح چون ز کفت برگشاد افعی زرفام فم . خاقانی .|| کنایه از فلک و زمانه است . (آنندراج ) (هفت قلزم ). و رجوع به افعی شود.
-
جستوجو در متن
-
رسام
لغتنامه دهخدا
رسام . [رَس ْ سا ] (ع ص ) رسم کننده . نقش کننده و نقاش . (ناظم الاطباء). نقاش و مصور، از رسم که به معنی نقش کردن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیکرنگار : هرچه کردی بدین صفت بهرام بر خورنق نگاشتی رسام . نظامی .ناف خلقش چو کلک رسامان مشک در جیب و لع...
-
غره شدن
لغتنامه دهخدا
غره شدن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . امید بیهوده داشتن . غافل شدن . (ناظم الاطباء). فریب خوردن . فریفته گشتن . گول خوردن . فنودن . مغرور شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود : غره مشو بدانکه جهانت عزیز کردای بس ...
-
افعی
لغتنامه دهخدا
افعی . [ اَ ] (از ع ، اِ)همان افعی با الف مقصوره است که در فارسی بکسر عین خوانند. مار بزرگ خبیث . شیبا. (ناظم الاطباء). نوعی مار سمی خطرناک که در سنگلاخها بین خار و خاشاک یافت شود. در دهان این مار علاوه بر دندانهای کوچک تغذیه ای دو دندان قلاب مانند د...
-
رنگین
لغتنامه دهخدا
رنگین . [ رَ ] (ص نسبی ) (از: رنگ + ین ، پسوند نسبت ) دارای رنگ . ملون . دارای صبغ. (ناظم الاطباء). مُصَبَّغ. بارنگ . رنگی : نابسوده دودست رنگین کردناچشیده به تارک اندر تاخت . رودکی .پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ابر اندراچادرکی دیدم رنگین بر...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) صبح . غداة. پگاه . مخفف بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). صباح . صبیحه . مقابل شام . وقت صباح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). سپیده ٔ صبح . سپیده دمان . سپیده دم . اِصباح . بامدادان . آغاز روز. صبح زود. (انجمن...
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) معروف است که به زبان عربی حیه گویند. (برهان ). حیه . (ترجمان القرآن ). حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به تازی حیه گویند. ج ، ماران . (ناظم الاطباء). پهلوی «مار» ، سانسکریت ، «ماره » ، این کلمه ٔ سانسکریت بمعنی میراننده و کشنده است ، ...