کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردک
لغتنامه دهخدا
زردک . [ ] (اِخ ) نام صحرائی در مرو : چون به ریگ رباط سیرشتر رسیدم . کاروانی مرا پیش آمد وگفتند این ریگ مروقوی است و راه بسیار غلط می شود، سعی در آن کن که در رفتن میل بطرف دست راست نمائی که بطرف دست چپ بیابان زردک است و پایانی ندارد و بیم هلاک است .....
-
زردک
لغتنامه دهخدا
زردک . [ زَ دَ ] (اِ مصغر) معروف است و آن را گزر نیز گویند و معرب آن جزر است . (برهان ). گزر. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جزر. (ناظم الاطباء). گزر. جزر. اسطافیلن . استافولینس . اصطفلین . اصطفلینه . زردویه . حویج . صباحیه . (...
-
واژههای مشابه
-
گل زردک
لغتنامه دهخدا
گل زردک . [ گ ُ زَدَ ] (اِخ ) از بلوکات کام فیروز واقع در سه فرسخی مغرب پالنکری است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 256).
-
جستوجو در متن
-
سفناریه
لغتنامه دهخدا
سفناریه . [ س َ ی َ ] (ع اِ) زردک . هویج . زردک صحرایی . (دزی ج 1 ص 660).
-
گاجر
لغتنامه دهخدا
گاجر. [ ج َ ] (اِ) زردک . گزر.
-
چولج
لغتنامه دهخدا
چولج . [ ] (اِ) زردک . حویج . اما ظاهراً مصحف حویج باشد.
-
ییرکوکی
لغتنامه دهخدا
ییرکوکی . [ ک ُکی ] (ترکی ، اِ مرکب ) یرکوکی . اسم ترکی جزر است که به فارسی زردک نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مرکب است از «ییر = یر» ترکی به معنی زمین و «کوک » به معنی ریشه و یاء اضافه ومعنی ترکیب «ریشه ٔ زمین » یا «ریشه ٔ زمینی » است که به گزر یا زر...
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج ُ زَ ] (اِ) گزر. زردک . (یادداشت مؤلف ).
-
اسطافولینس
لغتنامه دهخدا
اسطافولینس . [ اِ ن ُ ] (معرب ، اِ) گزر. جزر. زردک . هویج .
-
اسطافیلن
لغتنامه دهخدا
اسطافیلن . [ اِ ل ُ ] (معرب ، اِ) زردک . گزر. جزر. هویج .
-
اصطفین
لغتنامه دهخدا
اصطفین . [ اَ طَ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی بمعنی زردک است و آنرا گزر نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از یونانی ، گزر. اصطفلین . (ناظم الاطباء). و رجوع به اصطفلین و اصطفلینة و جزر و گزر و زردک شود.
-
هویج
لغتنامه دهخدا
هویج . [ هََ ] (اِ) حَویج . نوعی رستنی که بیخ آن را خام یا پخته خورند همچون چغندر. زردک . گزر. رجوع به گزر شود.
-
ذوقو
لغتنامه دهخدا
ذوقو. [ ذَ ] (اِ)تخم گزر دشتی . تخم جزر بری . تخم زردک وحشی . دوقو.