کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردهشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردهشت
لغتنامه دهخدا
زردهشت . [ زَ هَُ / هََ / هَِ ] (اِخ ) پیغمبر آتش پرستان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52). نام مردی است که کیش مغان را به او اعتقاد نبوت است و در زمان گشتاسب بوده . (جهانگیری ). همان زرتشت آتش پرست باشد. (برهان ) (آنندراج ). یکی از نامهای شت زردشت . ...
-
زردهشت
لغتنامه دهخدا
زردهشت . [ زَ هَُ / هََ هَِ ] (اِخ ) نام موبد موبدان در زمان هرمزبن انوشیروان که او را هرمز مسموم ساخت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دل موبد موبدان تنگ شدرخانش ز اندیشه بی رنگ شدکه موبد بدو پاک بودش سرشت بخردی ورا نام بد زردهشت . فردوسی .رجوع به زردش...
-
جستوجو در متن
-
زارشت
لغتنامه دهخدا
زارشت . [ رُ ] (اِخ ) بمعنی زردهشت است . (جهانگیری ). رجوع به زارتشت و زرتشت و صور دیگر آن شود.
-
اوست
لغتنامه دهخدا
اوست . [ ] (اِخ ) در بیت زیر به معنی اوستا آمده است : نشسته بیک دست چون زردهشت که با زند و اوست آمده از بهشت .فردوسی .
-
آذر زردشت
لغتنامه دهخدا
آذر زردشت . [ ذَ رِ زَ دُ ] (اِخ ) آذَرِ زَرْدهُشْت . نام آتشکده ٔ هفتم از هفت آتشکده ٔ بزرگ پارسیان : پرستنده ٔ آذر زردهشت همی رفت با باژ و بَرْسَم بمشت چو از دور جای پرستش بدیدشد از آب دیده رخش ناپدید. فردوسی .ببلخ آمد و آذر زردهشت بطوفان شمشیر چون...
-
پشت برآوردن
لغتنامه دهخدا
پشت برآوردن . [پ ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن : بگیرید یکسر ره زردهشت بسوی بت چین برآرید پشت .دقیقی .
-
پرستشکده
لغتنامه دهخدا
پرستشکده . [ پ َ رَ ت ِ ک َ دَ / دِ] (اِ مرکب ) عبادتگاه . پرستشگاه . معبد : پرستشکده گشت از ایشان بهشت ببست اندرو دیو را زردهشت . دقیقی .و ولف این کلمه را پرستشکده با ذال منقوط آورده است .
-
ستا
لغتنامه دهخدا
ستا. [ س َ / س ُ ] (اِخ ) بمعنی استا است که تفسیر زند و پازند باشد و آن کتاب مغان است در احکام آتش پرستی از تصنیفات زردشت . (برهان ) : بزند و ستا اندرون زردهشت که بنمود هرگونه نرم و درشت . فردوسی .رجوع به اوستا و رجوع به مزدیسنا و... معین ص 117 شود.
-
استا و زند
لغتنامه دهخدا
استا و زند. [ اَ / اُ وُ زَ ](اِخ ) اوستا و تفسیر آن . || غالباً بمعنی اوستا کتاب مذهبی ایرانیان باستان آید : یکی هفته میخوانداستا و زندهمی گشت بر گرد آذر نژند. فردوسی .به استا و زند اندرون زردهشت بگفتست و بنموده گرم و درشت . فردوسی .رجوع به اوستا و ...
-
صاحب البحر
لغتنامه دهخدا
صاحب البحر. [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده ٔ معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسامی گوید: «در زمان گشتاسب دو برادر بودند، یکی را صاحب ا...
-
نهالین
لغتنامه دهخدا
نهالین . [ ن ِ ] (اِ) توشک . لحاف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نهالی . تشک . دوشک . مسند. بستر. بالش : اگر شاه باشیم و گر زردهشت نهالین ز خاک است و بالین ز خشت . فردوسی .نصربن احمد از اسب فرود آمد و نهالین بیفکند و بنشست و امیر اسماعیل برسید و خویشتن...
-
ژند و استا
لغتنامه دهخدا
ژند و استا. [ ژَ دُ اُ ] (اِخ ) ژند و اُست . اوستا نام کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است . رجوع به هریک از این دو کلمه و «ژند و اُست » شود : به فرهنگیان ده مرا از نخست چو آموختم ژند و استا درست . فردوسی .بجائی که دانست آتشکده است دگر ژند و ا...
-
باج
لغتنامه دهخدا
باج . (اِ) باژ که باج و باز و واج و واژ هم گفته میشود، از ریشه ٔ اوستائی وچ است که در سانسکریت واچ و در پهلوی واج یا واجک آمده است . همین ریشه در لاتینی وکس و در فرانسه ووا و در انگلیسی وُیس شده . باژ به معنی کلمه و سخن و گفتار میباشد. از همین ریشه ا...
-
عزیر
لغتنامه دهخدا
عزیر. [ ع ُ زَ ] (اِخ ) نام پیغمبری ، و آن منصرف است جهت خفتش ، هرچند اعجمی است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). کاهن ورهبر عبرانیان در قرن پنجم ق .م . که نزد مسلمانان بعنوان پیغمبر مشهور است و نام اصلی او عِزْرا میباشد.(از فرهنگ فارسی معین ). ...