کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردفام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردفام
لغتنامه دهخدا
زردفام . [ زَ ] (ص مرکب ) زردرنگ . (ناظم الاطباء) : چو خورشید خنجر کشید از نیام پدید آمد آن مطرف زردفام . فردوسی .زردی در آفتاب بقای حسود شاه از سیر تیره سر قلم زردفام تست . سوزنی .- زردفام گشتن ؛ به رنگ زرد درآمدن . زردرخ گشتن بر اثر بیماری و ناتوا...
-
واژههای مشابه
-
افعی زردفام
لغتنامه دهخدا
افعی زردفام . [ اَ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم واسطی است . (آنندراج ) (برهان ). || زبانه ٔ آتش . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
روفوس
لغتنامه دهخدا
روفوس . (اِ) روفُس . در لسان قدیم روم به معنی زردفام بوده است و خانواده ای چند از خانواده های قدیم آن سرزمین بدین نام ملقب بوده اند. (فوستل دوکولانژ). و رجوع به روفس شود.
-
زردرنگ
لغتنامه دهخدا
زردرنگ . [ زَ رَ ] (ص مرکب ) زرد و مایل به زردی . (ناظم الاطباء). آنچه به رنگ زرد باشد. زردفام . (فرهنگ فارسی معین ). || خجل . شرمنده . (ناظم الاطباء). رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زردگون
لغتنامه دهخدا
زردگون . [ زَ ] (ص مرکب ) زردرنگ . زردفام . (فرهنگ فارسی معین ) : همیدون نداد ایچ کس پاسخش به بد خیزد و زردگون شد رخش .دقیقی (گنج بازیافته ص 45).
-
خربزه امرود
لغتنامه دهخدا
خربزه امرود. [ خ َ ب ُ زَ / زِ اَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که میوه ٔ زردفام و نرم با بوی مطبوع دارد و تازه ٔ آنرا چون دندان مز خورند و هم از آن مربا و سالاد سازند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
زریری
لغتنامه دهخدا
زریری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زریر. مانند زریر زرد : سپهبد به ملاح گفت این بخوان چو برخواند گشتش زریری رخان . اسدی (گرشاسبنامه ).همی بود تا گشت خور زردفام ز مهر سپهبد برآمد به بام ...شد از بام لاله ، زریری شده دونوش از دم سرد خیری شده ...چو دایه ...
-
صفرازده
لغتنامه دهخدا
صفرازده . [ ص َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که صفرا بر او غالب شده باشد. زردشده ٔ از غلبه ٔ صفرا. زردشده . زردفام : می چون شفق صفرازده مستان چو شب سودازده وآتش دراین خضرا زده دستی که حمرا داشته . خاقانی .سودازده با قمر نسازدصفرازده را شکر نسازد. نظامی ...
-
تیره سر
لغتنامه دهخدا
تیره سر. [ رَ / رِ س َ] (ص مرکب ) تیره مغز. تیره رای . تیره خرد : کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر. سوزنی . || سیاه سر. که سری تیره و سیاه دارد : زردی در آفتاب بقای حسود شاه از سیر تیره سر قلم زردفام تست . سوزنی...
-
صاری گز
لغتنامه دهخدا
صاری گز. [ گ ُ ] (اِخ ) صاری گوزل و یا صاری گورز. وی یکی از علما و دانشمندان عصر سلطان بایزیدخان ثانی و سلیم خان اول و لقب او نورالدین است . و قاضی عسکر آناطولی بود. در 919هَ . ق . معزول شد و در سال 927 درگذشته . وی به سمت واعظ و ناصح بنزد شاهزاده سل...
-
چهارمزاج
لغتنامه دهخدا
چهارمزاج . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (اِ مرکب ) مزاجهای چهارگانه .1- بلغمی مزاج : (قطور و کم بنیه ) خوش مشرب و خون سرد و سست عنصر و کندذهن است . 2 - دموی مزاج : (خوش آب و رنگ و ظاهراً قوی بنیه ) خوش بین و خوشگذران ، جدی و سبک مغز و سطحی است . 3 - سوداوی مزاج...
-
مطرف
لغتنامه دهخدا
مطرف . [ م ُ رَ / م ِ رَ ] (ع اِ) چادر خز چهارگوشه ٔ نگارین . ج ، مطارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چادر علم و غیره . (غیاث ). گلیم خز با علم . (السامی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلیم خز به علم . ج ، مطارف . (مهذب الاسماء). چهارگوش...
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (ع ص ) سبز. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب ) : الذی جعل لکم من الشجر الأخضر ناراً. (قرآن 80/36).باطل کند شبهای او تابنده روز انورش ناچیز گردد پیر و زرد آن نوبهار اخضرش . ناصرخسرو. || کبود. نیلگون . آبی : چرخ اخضر. گنبد اخضر : بنده را ...