کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردشتی
لغتنامه دهخدا
زردشتی . [ زَ دُ ] (ص نسبی ) (از: زردشت + ی نسبت ) منسوب به زردشت .پیرو زردشت . دارای آیین زردشت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پیرو دین زردشت . بهدین . مجوس . گبر. زرتشتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صاحب نفایس الفنون در ذیل «زردشتیه » آرد: قومی از مجوس...
-
جستوجو در متن
-
زردشتیه
لغتنامه دهخدا
زردشتیه . [ زَ دُ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) زردشتی . رجوع به زردشتی شود.
-
زرتهشتی
لغتنامه دهخدا
زرتهشتی . [ زَ ت ُ ] (ص نسبی ) زردشتی . رجوع به زردشتی ، مزدیسنا، چهارمقاله ٔ نظامی و ماده ٔ قبل شود.
-
جددین
لغتنامه دهخدا
جددین . [ ] (اِمرکب ) غیر زردشتی . مقابل به دین . (یادداشت مؤلف ).
-
گبر شدن
لغتنامه دهخدا
گبر شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زردشتی شدن . مجوس گردیدن : تمجس ؛ گبر شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
دین یار
لغتنامه دهخدا
دین یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار و یاور و مددکار دین . || نامی از نامهای مردان زردشتی . (یادداشت مؤلف ).
-
ایراف
لغتنامه دهخدا
ایراف . (اِخ ) نام پدر اردا است که اورا ارداویراف خوانند و پارسیان زردشتی او را حکیم مرتاض کامل دانند. (برهان ). رجوع به ارداویراف شود.
-
دین بهی
لغتنامه دهخدا
دین بهی . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) آئین زردشتی . دین به . بهدینی : نگیرد ازو راه و دین بهی مر این دین به را نباشد رهی . دقیقی .بیاموز آیین دین بهی که بی دین نه خوبست شاهنشهی . دقیقی .پذیرفت پاکیزه دین بهی نهان گشت بیدادی و بیرهی . دقیقی .رجوع به بهدینی و ز...
-
زرتشتی
لغتنامه دهخدا
زرتشتی . [ زَ ت ُ ] (ص نسبی ) زردشتی . منسوب به زرتشت . کسی که دارای دین زرتشت است . بهدین . (فرهنگ فارسی معین ). گبر. زردشتی بهدین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || آیین زرشت . دین زردشت . بهدینی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زردهشتی
لغتنامه دهخدا
زردهشتی . [ زَ هَُ / هََ / هَِ ] (ص نسبی ) زردشتی . زرتشتی . منسوب به زردشت پیامبر ایرانیان باستان : لب بیجاده گون و ناله ٔ چنگ می چون زنگ و دین زردهشتی . دقیقی .رجوع به زرتشتی ، زردشتی ، مزدیسنا صص 94 - 319 و 455، احوال اشعار رودکی ص 1273 و 1277و زر...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) (زردشتی ) نام یکی از زردشتیان که در دیوان کاتبی نیشابوری شاعر قرن نهم از او نام برده شده . رجوع به از سعدی تا جامی ص 550 و فهرست اعلام آن کتاب شود.
-
نساکده
لغتنامه دهخدا
نساکده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ مخصوص که ایرانیان [ زردشتی ] مرده را پیش از حمل به دخمه موقتاً در آن می نهاده اند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسا شود.
-
جادنگو
لغتنامه دهخدا
جادنگو. [ دَ ] (اِ) کسی را گویند که هرچه پارسیان زردشتی نذر و نیاز آتش خانه و هیربُدان و موبدان و دستوران کرده باشند، گرفته بمصرفش رساند. (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) .
-
نوزوت
لغتنامه دهخدا
نوزوت . [ ن َ / نُو ] (اِ) نوزود. نوجوت . جشن کستی بندی کودک در آیین زردشتی . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به خرده اوستا ص 68 و 70 شود.