کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردان
لغتنامه دهخدا
زردان . [ زَ ] (اِخ ) یکی از اکابر مجوس است و اهل او را زردانیه گویند و اعتقاد آنان آن است که یزدان اشخاص بسیار از روحانیات احداث نموده است و اهرمن از فکر او بهم رسید و زردان ، نه هزار و نهصد و نود و نه سال ایستاده عبادت کرد. (برهان ) (آنندراج ). یکی...
-
زردان
لغتنامه دهخدا
زردان . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدی است که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زردان
لغتنامه دهخدا
زردان . [ زَ رَ ] (ع اِ) کس . فرج . بدان جهت که فرومی برد نره را یا از جهت تنگی خود خبه می کند او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
زردانیه
لغتنامه دهخدا
زردانیه . [ زَ ی َ ] (اِخ )پیروان زردان . (ناظم الاطباء). رجوع به زردان شود.
-
نارنگ
لغتنامه دهخدا
نارنگ . [رَ ] (اِ) نارنج و آن میوه ای باشد معروف . (از برهان قاطع). در مازندران و پارس خاصه قرای فارس بسیار به عمل آید و آن را خورند واز آب آن شربت پزند. (انجمن آرا) (آنندراج ) . رجوع به نارنج شود : همیشه تا ز درخت سمن نروید گل برون نیاید از شاخ نارو...