کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردابایستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِ مرکب ) نام خلطی است که به عربی صفرا گویند.(برهان ) (آنندراج ). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب ، آب زردرنگ ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مایعی لزج ، کشدار، قلیایی ، تلخ ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه ) که بوسیله...
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال است که در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه واقع است ، و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است ، و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ایستی بلاغ
لغتنامه دهخدا
ایستی بلاغ .[ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاوبازه شهرستان بیجار، دارای 430 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرداب ریز
لغتنامه دهخدا
زرداب ریز. [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که بدخویی ، خشم ، قهر و غضب کند. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) (از برهان ) || بدخوی . || خون ریز. || غصه خور. || کسی که دل از قهر و غضب خالی کند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زرداب ریزی
لغتنامه دهخدا
زرداب ریزی . [ زَ ] (حامص مرکب ) خون ریزی . (فرهنگ فارسی معین ).کنایه از خون ریختن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || بدخویی . تندخویی . (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از غصه کردن و بدخویی نمودن و دل خالی کردن از قهر و غضب هم هست . (برهان )....
-
زرداب محله
لغتنامه دهخدا
زرداب محله . [ زَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود است که در شهرستان لاهیجان واقع است ، و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).