کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان است که در بخش میانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است ، و 322 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ ] (اِخ ) نام برادر شاه موبد در افسانه ٔ ویس و رامین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بدینسان اسپ و ساز و جامه ٔ مردچو نیلوفر کبود و نام او زردرسول شاه و دستور و برادرهم او و هم نوندش کوه پیکر.(ویس و رامین چ مینوی ص 45).
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ ] (ص ) هر چیزی که برنگ طلا و لیمو و یا زعفرانی رنگ و اصفر. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ اصفر. (آنندراج ). پارسی باستان زرته ، اوستا زرته ، ارمنی زرته گوین (زردگون ، گل زرد)... پهلوی زرت ، کردی «زرد» ، افغانی زیر ، بلوچی «زرد» ، وخی «زرد» ، شغنی ...
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ ] (ع مص ) زرده ُ زرداً؛ خبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خفه کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بافتن زره را و درهم افکندن حلقه ها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). زره پیوستن ...
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ / زَ رَ ] (ع مص ) زرد اللقمة زرداً و زرداً؛ فروبردن لقمه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ رَ ] (ع اِ) زره بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ رِ ] (ع ص ) زود فروبرنده ٔ به حلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ِ ل ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است و آنرا از موضعی که نزدیک است به قسطنطنیه آورند. و آنرا به عربی طین الصنم وطین الاصفر خوانند سرد و خشک است بر ورمهای گرم طلا کنند نافع باشد و اسهال خونی را ببندد. (برهان ) (آنندراج ). طین زرد و طی...
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ُ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان واقع در 27000گزی جنوب باختری شهر تویسرکان و 3000گزی شمال باختری باباکمال . دارای 10 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند واقع در 2000گزی جنوب شهر نهاوند، کنار باختری راه شوسه ٔ نهاوند به ملایر و بروجرد. هوای آن سرد و دارای 300 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات ، توتون ، چغندر و لبنیات است . شغ...
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 3هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو الیگودرز. هوای آن معتدل و دارای 261 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ، پنبه و چغندرقند است . شغل اهالی ز...
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری اشترینان ، کنار راه مالرو کوشکی بالا به اشترینان . هوای آن سرد و دارای 726 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراع...
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و 14هزارگزی جنوب اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت . هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است . آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات و لبنیات است...
-
گل زرد
لغتنامه دهخدا
گل زرد. [ گ ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی شهرستان بهبهان واقع در 20هزارگزی شمال باختری بهبهان و 20هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان به اهواز. هوای آن گرم و دارای 153 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات ، برنج ، کنجد، حبوبات ، پ...