کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زراقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زراقة
لغتنامه دهخدا
زراقة. [ زَرْ را ق َ ] (ع اِ) آب دزدک و آلتی که بدان مایعی راکه در جوف وی داخل کرده اند به قوت دفع می کند. (ناظم الاطباء). آب انداز. (مهذب الاسماء). منضحة. نضاحة. (تاج العروس ). آبدزدک و آن آلتی است که بدان دواء زرق کنند در اهلیل بادبر و امثال آن . (...
-
جستوجو در متن
-
ذراقة
لغتنامه دهخدا
ذراقة. [ ذَرْ را ق َ ] (ع اِ) سرّاقة. آبدزدک . تُلُنبه . زرّاقة. مضخة. آب انداز. رجوع به آبدزدک شود.
-
محقنة
لغتنامه دهخدا
محقنة. [ م ِ ق َ ن َ ] (ع اِ) ابزاری که بدان حقنه می کنند. (ناظم الاطباء). دستور. شیشه ٔ اماله .(یادداشت مرحوم دهخدا). ایریگاتور : اگر قرحه کهن بود، نخست رحم بباید شست به ماءالعسل به محقنه و زراقه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
آب انداز
لغتنامه دهخدا
آب انداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) توقفگاه ستور میان دو منزل ، آسایش و رفع ماندگی را. || چوبی کاواک و میان تهی کرده که چوبی دیگر در میان آن فروبرند و بفشار آب در آن کنند و نیز بیرون افکنند. آبدزدک . و به عربی آن را زراقه (ربنجنی )، ذراقه و سراقه و مضخه گوین...
-
درچکانیدن
لغتنامه دهخدا
درچکانیدن . [ دَ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) چکانیدن . تزریق . صفت دارویی که به زراقه درچکانند : بگیرند انذروت مدبر و نشاسته و اسفیداج و همه را بیامیزند وبه شیر حل کنند و درچکانند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).صدف وار باید زبان درکشیدن که وقتی که حاجت بوددرچک...
-
منضحة
لغتنامه دهخدا
منضحة. [ م ِ ض َ ح َ ] (ع اِ) زَرّاقة . مِنضَخة . ج ، مَناضِح . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از تاج العروس ، ج 2 ص 240). || (ص ) ارض منضحة ؛ زمین فراخ . (از تاج العروس ایضاً) (از معجم متن اللغة). رجوع به مدخل بعد شود.
-
نضاخة
لغتنامه دهخدا
نضاخة. [ ن َض ْ ضا خ َ ] (ع ص ) عین نضاخة؛ چشمه ٔ بسیارآب .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). چشمه ٔ فواره ٔ بسیارآب . (ناظم الاطباء). چشمه ای که آب از آن فوران کند. (از متن اللغة). فوارة. (از منتهی الارب ). قوله تعالی : عینان نضاختان ؛ ای فوا...
-
آب دزدک
لغتنامه دهخدا
آب دزدک . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) نی یا چوبی کاواک که در درون آن چوب دیگر تعبیه کنند و از دهان آن آب افکنند. و عربی آن مضخه و ذرّاقه و زرّاقه و سرّاقه است . و به فارسی آب انداز نیز گویند. || قسمی حشره چندِ زنبوری سرخ که در زیر خاک باشد و ریشه ٔ نبات خور...
-
زردق
لغتنامه دهخدا
زردق . [زَ دَ ] (اِ) دوائی که زرق کنند در احلیل و دبر و غیر آن ، با آلتی مخصوص آن و آن آلت را زراقه گویند.(از بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).|| زَردَک . عصاره ٔ گل گاویشه . (از دزی ج 1 ص 585). رجوع به زردک شود. || رشته ای که امتداد یابد. || صف...
-
چکانیدن
لغتنامه دهخدا
چکانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) متعدی چکیدن . چکیدن کنانیدن (؟) و قطره قطره ریختن . (ناظم الاطباء). مایعاتی چون داروی چشم و نظایر آن را در چشم و گوش و غیره قطره قطره ریختن ، با قطره چکان یا بوسیله ٔ دیگر. داروی مایعی را بر عضوی بیمار قطره قطره ریختن . تقط...