کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرافشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرافشان
لغتنامه دهخدا
زرافشان . [ زَ اَ ] (اِخ ) نام دیگر رود سغد است که قسمت اعظم ایالت سمرقند را سیراب می کند و آن را در سمرقند کوهک نیز نامند. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132، یسنا ص 41، یشتها ج 1 ص 227 و تاریخ ایران باستان ...
-
زرافشان
لغتنامه دهخدا
زرافشان . [ زَ اَ ] (اِخ ) یکی از چهار ناحیه ای که ایالت سغدیان قدیم را تشکیل میدهد و عبارتند از فرغانه ، سمرقند و بخارا و همین ناحیه رجوع به کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 113 و 132 شود.
-
زرافشان
لغتنامه دهخدا
زرافشان . [ زَ اَ / زَ رَ ] (نف مرکب ) نثارکننده ٔ زر.افشاننده ٔ زر. پخش کننده ٔ طلا و سکه ٔ زر : چو بر گاه باشد زرافشان بودچو در جنگ باشد سرافشان بود. فردوسی .این همی گفت فرخی را دوش زر بداده ست شاه زرافشان .فرخی .روز کوشش سر پیکانش بود دیده شکاف رو...
-
واژههای مشابه
-
دریای زرافشان
لغتنامه دهخدا
دریای زرافشان . [ دَرْ ی ِ زَ اَ ] (اِخ ) دریاچه ای است متصل به سمرقند. (آنندراج ). و رجوع به زرافشان در ردیف خود شود.
-
زرافشان فرمودن
لغتنامه دهخدا
زرافشان فرمودن . [ زَ اَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان کردن : و به جمله ٔ ولایات آذین بستند و یک ماه اهل طبرستان از عشرت و تماشا... به هیچ چیز نپرداختند و زرافشان و شکرریزان از حد گرگان تا به ساری قدم به قدم می فرمودند چون مهد به ساری رسید... (تاریخ طب...
-
زرافشان کردن
لغتنامه دهخدا
زرافشان کردن . [ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان فرمودن . نثار کردن زر میان مردم . پاشیدن سکه های زرین میان مردم . بخشیدن زر بمردم شادی را، چنانکه در عروسی های بزرگان کنند : از اول دهلیز و آستانه تا به موضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. (تاریخ...
-
زرافشان کوس
لغتنامه دهخدا
زرافشان کوس . [ زَ اَ ] (اِ مرکب )کنایه از آفتاب . (آنندراج ). رجوع به زرافشان شود.
-
جستوجو در متن
-
قاتی کورکان
لغتنامه دهخدا
قاتی کورکان . (اِخ ) قصبه ای است در ساحل چپ رودخانه ٔ زرافشان در بخش زرافشان ایالت ترکستان . این قصبه در 160هزارگزی جنوب غربی سمرقند واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
زرافشانی کردن
لغتنامه دهخدا
زرافشانی کردن . [زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان کردن : نخستش خواند باید با صد امیدزرافشانی بر او کردن چو خورشید.نظامی .
-
یغنابی
لغتنامه دهخدا
یغنابی . [ ی َ ] (ص نسبی ، اِ) لهجه ای است که در دره ٔ یغناب ، بین سلسله جبال های زرافشان و حصار، بدان تکلم میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
پلی تیمت
لغتنامه دهخدا
پلی تیمت . [ پ ُ م ِ ] (اِخ ) نامی است که جغرافی دانان قدیم یونان به نهر زرافشان بخارا داده اند. (قاموس الاعلام ترکی در پولیتیمت ).
-
دائیتا
لغتنامه دهخدا
دائیتا. (اِخ ) نام رودی در آریاویچ . (مزدیسنا ص 352). این رودرا بر حسب اقوال مختلفة ارس ، کر، سفیدرود، زرافشان ،و آمودریا (جیحون ) دانسته اند. رجوع به دایتی شود.
-
باب الطاق
لغتنامه دهخدا
باب الطاق . [ بُطْ طا ] (اِخ ) محلی به سمرقند :... و آن نهر (سغد یا زرافشان ) در میان بازار روان بود در محلی معروف به باب الطاق که آبادترین جاهای سمرقند بود. (احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ج 1 ص 132).