کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زراره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زراره
لغتنامه دهخدا
زراره . [ زِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رامجرد است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 188 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
واژههای مشابه
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [ زَ رَ ] (اِخ ) ابن اوفی الحرشی . از بنی حریش بن کعب ، مکنی به ابی حاجب . وی در دوران خلافت ولیدبن عبدالملک بسال 93 هَ . ق . بمرگ ناگهانی درگذشت . (ازصفة الصفوة ج 3 ص 52). رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 63 و المصاحف ص 59 و حبیب السیر چ خیام ج ...
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن اعین . رجوع به ابوعلی در همین لغت نامه ، خاندان نوبختی اقبال ص 253، نامه ٔ دانشوران ج 6 ص 77، ضحی الاسلام ج ث ص 265، 266، ارشاد ص 14، 32 و ابن الندیم شود.
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن ربیعة الاذی ، مکنی به ابی الحلال العتکی . وی در 120سالگی درگذشت و از عثمان بن عفان حدیث شنیده . (از صفة الصفوه ج 3 ص 151).
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن قیس بن حارث صحابی است . (منتهی الارب ). رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 151 شود.
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن عمرو. صحابی است . (منتهی الارب ). وی در 15 محرم 11 هَ . ق . با عده ای اسلام آورد. رجوع به امتاع الاسماع شود.
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [ زُرَ ] (ع اِ) آنچه بیندازی در دیوار تا بچسبد بدان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرارة
لغتنامه دهخدا
زرارة. [زُ رَ ] (اِخ ) ابن عدس بن زید، جد جاهلی بود و پسرانش بطنی از بنی دارم از تمیم عدنانی اند و او حکیمی از قضات تمیم بود. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 333). رجوع به البیان والتبیین ج 2 ص 215 و ج 3 ص 236 و عقدالفرید شود.
-
ربیعةبن زرارة
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن زرارة. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ زَ رَ ] (اِخ ) عتکی ، مکنی به ابوالحلال ... بنابه نوشته ٔ ابن جارود جاهلیت را درک کرد و سپس در بصره سکنی گزید. احمد در کتاب زهد به واسطه ای از وی روایت دارد. او در یکصدوبیست سالگی درگذشت . (از الاصابة ج 1 قسم سوم ).
-
جستوجو در متن
-
صدام
لغتنامه دهخدا
صدام . [ ص ِ ] (اِخ ) نام اسب لقیطبن زرارة. (منتهی الارب ).
-
زراری
لغتنامه دهخدا
زراری . [ زُ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرارة که نام جد است . (سمعانی ).
-
ابوالحلال
لغتنامه دهخدا
ابوالحلال . [ اَ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) العتکی الازدی البصری ، ربیعةبن زراره یا زرارةبن ربیعه . تابعی است و از عثمان بن عفان روایت کند. گویند وی درصدوبیست سالگی درگذشته است . رجوع به زراره ... شود.
-
رباب
لغتنامه دهخدا
رباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت الیمان ، زن معاذبن زراره ٔ قطفرین و خود از صحابه و انصار بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).