کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زد و خورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زد و خورد
لغتنامه دهخدا
زد و خورد. [ زَ دُ خوَرْ / خُرْدْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) در مقام جنگ مستعمل است . «زد»، زدن زخم و «خورد»، خوردن زخم است . در این لفظ بوی خون می آید. (بهار عجم ) (آنندراج ). زدن و خوردن . ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن . || جنگیدن . (فرهنگ فارسی م...
-
واژههای مشابه
-
اسپرن زد
لغتنامه دهخدا
اسپرن زد. [ اِ رُ زِ ] (اِخ ) ادیب اسپانیائی ، مولد اَلْمِنْدرالِجو. مؤلف «دیابل مُند» . (1808 - 1842 م .).
-
زبان زد شدن
لغتنامه دهخدا
زبان زد شدن . [ زَ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (فرهنگ نظام ). بر سر زبانها افتادن . چون مثل سائر شدن . رجوع به زبان شود.
-
جستوجو در متن
-
خورد
لغتنامه دهخدا
خورد. [ خوَرْدْ / خُرْد ] (مص مرخم ، اِمص ) خرج . مقابل دخل . نفقه . هزینه . (یادداشت مؤلف ) : برِ او شد آنکس که درویش بودوگر خوردش از کوشش خویش بود. فردوسی .مرا دخل و خورد ار برابر بُدی زمانه مرا چون برادر بُدی . فردوسی . || (ص ) موافق . شایسته . س...
-
بزن بزن
لغتنامه دهخدا
بزن بزن . [ ب ِ زَ ب ِ زَ ] (اِمص مرکب ) (از: ب + زن ...) زد و خورد. نزاع . درگیری .- بزن بزن درگرفتن ؛ نزاع درگرفتن . زدو خورد شدن .
-
چالش
لغتنامه دهخدا
چالش . [ ل ِ ] (اِمص ) (اسم مصدر از چالشمق ترکی ) به معنی زد و خورد . جدال . تلاش . || کشتی . مصارعت .
-
شانه کاری
لغتنامه دهخدا
شانه کاری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از درآویختن به کسی باشد یعنی با آن شخص در مقام زد و خورد درآید. (برهان قاطع). درآویختن هر چیز عموماً و درآویختن با کسی تا آن شخص در مقام زد و خورد آید خصوصاً. (بهار عجم ) (آنندراج ) : کمال ار سر ندارد باتو...
-
کوچکلوک
لغتنامه دهخدا
کوچکلوک . [ ] (اِخ ) کوچی خان . فرزند ارشد شیبک خان . از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است . وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
طپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
طپانچه کردن . [ طَ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . || مجازاً پیکار و زد و خورد کردن : روبه که کند طپانچه با شیردانی که به دست کیست شمشیر.نظامی .
-
منازعه
لغتنامه دهخدا
منازعه . [ م ُ زَ / زِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) منازعة. منازعت . (از ناظم الاطباء). مخاصمه . خصومت . نزاع . تنازع . زد و خورد. منازعة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر می گشت . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 28). رجوع به م...
-
کتک کاری کردن
لغتنامه دهخدا
کتک کاری کردن . [ ک ُ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) همدیگر را زدن . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). زدن یکدیگر را با مشت و کف دست . با یکدیگر آویختن و زدن . زد و خورد کردن . مضاربه کردن . (یادداشت مؤلف ). کتک زدن . (فرهنگ فارسی معین ) : قلندران در جست و ج...
-
جرعه خوردن
لغتنامه دهخدا
جرعه خوردن . [ ج ُ ع َ / ع ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) یک شربت یا آشام از آب و شراب خوردن : تبسم از لبش چون جرعه ای خوردمنادی زد که شیرینی دلم برد.زلالی خوانساری (از ارمغان آصفی ).
-
الای
لغتنامه دهخدا
الای . [ اَ ] (ترکی ، اِ) اسباب . تشریفات . شکوه . (دزی ).- الای جاوش ؛ مأمور دولتی که کار او رساندن پیغامها و اعلان جنگ است . (دزی ).- الای مدافع ؛ زد و خورد. (دزی ).- امیر الای ؛ کلنل . سرهنگ . (دزی ).- بالالای ؛ با شکوه تمام . با تشریفات . (دز...