کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زخمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زخمی
لغتنامه دهخدا
زخمی . [ زَ ] (ص نسبی ) خسته و مجروح . (آنندراج ) (بهار عجم ). مجروح و زخمدار. (ناظم الاطباء) : دل زخمی یک بادیه خار است ببینیدتا آن مژه مشغول چه کار است ببینید. میان ناصرعلی (از آنندراج ).|| (در تداول عامه ) حبوبی از قبیل سیب زمینی و سیب ت و چغندر ک...
-
واژههای مشابه
-
یک زخمی
لغتنامه دهخدا
یک زخمی . [ ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی و عمل یک زخم : صبح یک زخمی دوشمشیری داد مه را ز خون خود سیری . نظامی .ای قایم افصح القبایل یک زخمی اوضح الدلایل .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
زخم برداشتن
لغتنامه دهخدا
زخم برداشتن . [ زَ ب َ ت َ ](مص مرکب ) زخمی شدن . رجوع به «زخم » و «زخمی » شود.
-
زخمگین
لغتنامه دهخدا
زخمگین . [ زَ ] (ص مرکب ) خسته . مجروح . زخمی و زخمناک .
-
زخمین
لغتنامه دهخدا
زخمین . [ زَ ] (ص نسبی ) خسته . زخمی . رجوع به زخم و ماده ٔ قبل شود.
-
جراحت یافتن
لغتنامه دهخدا
جراحت یافتن . [ ج ِ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) زخمی شدن . مجروح شدن .
-
زخم و زیل
لغتنامه دهخدا
زخم و زیل . [ زَ م ُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) (در تداول عامه ) جراحت فراوان . زخم بسیار.- زخم و زیلی ؛ زخمی . زخمین . زخمی پر از زخم . پر از جراحت . زخمگین و زخمالو.
-
رخ خسته
لغتنامه دهخدا
رخ خسته . [ رُ خ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که رخش زخمی شده است . زخمی روی . خسته روی . مجروح چهره : فرنگیس رخ خسته و کنده موی روان کرده بر رخ ز دو دیده جوی .فردوسی .
-
تغار
لغتنامه دهخدا
تغار. [ ت َغ ْ غا ] (ع اِ) جرح تغار؛ زخمی که خون آن بند نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).زخمی که خون از آن جاری باشد. (از اقرب الموارد).
-
غاذی
لغتنامه دهخدا
غاذی . (ع ص ) هو غاذی مال ؛ او نگهبان و نیکوکننده ٔ شتران است . (منتهی الارب ). || زخمی که خشک نشود. (از تاج العروس ).
-
گراوینا
لغتنامه دهخدا
گراوینا. [ گ ِ ] (اِخ ) (1758 - 1806 م .). سردار اسپانیولی ، متولددر پالِرم . در ترافالگار بطور خطرناکی زخمی شد.
-
جق جق
لغتنامه دهخدا
جق جق . [ ج َ ج َ ] (اِ) شور و غوغای بی معنی . (غیاث ). شور و غوغا. || فریاد مرغ زخمی . (ناظم الاطباء).
-
دوشمشیری
لغتنامه دهخدا
دوشمشیری . [ دُ ش َ ] (ص نسبی ) که دارای دو شمشیر باشد. که دو تیغ داشته باشد : صبح یک زخمی دوشمشیری داد مه را ز خون خود سیری .نظامی .