کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا و همچنین است زُحَن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زَ ] (ع مص ) درنگ کردن . (از منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) . کندی کردن . ابطاء. (از اقرب الموارد). کاری را بکندی انجام دادن .(از متن اللغة) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || حرکت . ازهری گوید: زحن و زحل یک...
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زَ ح َ ] (ع مص ) دگرگون شدن (حالت ) چهره از اندوه یابیماری . (از تاج العروس از لسان ) (از متن اللغة).
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زُ ح َ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ). مرد کوتاه و شکم بر آمده . مؤنث آن زحنة است .(از متن اللغة) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
واژههای همآوا
-
ذهن
لغتنامه دهخدا
ذهن . [ ذِ ] (ع اِ) فهم . دانست . عقل . دریافت . (منتهی الارب ). هوش . (قاضیخان بدر محمد دهار). خرد. زیرکی . فهم . (منتهی الارب ). تیزی خاطر. (منتهی الارب ). یاد و هوش . قوت درک . قوه ٔ مستعده ٔ اکتساب حدود و آراء. فهمیدگی . (غیاث ). قدرت مدرکه . (غی...
-
ذهن
لغتنامه دهخدا
ذهن . [ ذِ / ذَ هََ ] (ع مص ) ذهننی عنه ؛ فراموش گردانید مرا از آن . || غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب . (منتهی الارب ). و جرجانی در تعریفات گوید: قوة للنفس تشمل الحواس الظاهرة و الباطنة، معدة لاکتساب العلوم . و باز گوید: هو الاستعداد لادراک...
-
ذهن
لغتنامه دهخدا
ذهن . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . بطنی است از مذحج .
-
ضحن
لغتنامه دهخدا
ضحن . [ ض َ ](اِخ ) شهری است در دیار سلیم بنزدیکی وادی بیضان ، وآن را به صاد مهملة نیز گفته اند. (معجم البلدان ).
-
ضحن
لغتنامه دهخدا
ضحن . [ ض َ ح َ ] (اِخ ) شهری است . مجدالدین می گوید که از ابن سیده است و ابن سیده بیت ابن مقبل را که جوهری در «ض ج ن » آورده ، شاهد آورده است ، پس یکی از این دو تصحیف باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زجن
لغتنامه دهخدا
زجن . [زَ ] (ع مص ) لغتی است در زجم (گفتن کلمه ٔ آهسته ). (از جمهره ٔ ابن درید ج 2 ص 92). || (ص ) مردخرد و کوتاه بالا. (ناظم الاطباء). رجوع به زحن شود.
-
زحنة
لغتنامه دهخدا
زحنة. [ زُ ح َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث زُحَن . زن کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ) (از متن اللغة) (از لسان العرب ) (از محیط المحیط). زن کوتاه و فربه شکم . (از تاج العروس ). || کاروان با بار و توابع خود. (از منتهی الارب ) (ا...