کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحمت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زحمت کردن
لغتنامه دهخدا
زحمت کردن .[ زَ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... بر کسی ) مزاحمت کردن او را. کشمکش کردن و گلاویز شدن با او : ای مالک سعیر بر این راندگان خلدزحمت مکن که زحمت من بس عذابشان .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
زحمت داشتن
لغتنامه دهخدا
زحمت داشتن . [ زَ م َ ت َ ] (مص مرکب ) بیماری داشتن . رنجور بودن . دچار درد و بیماری بودن . بیماری . کسالت . مرض : مولانا قطب الدین بعیادت بزرگی رفت پرسید چه زحمت داری . گفت تبم میگیرد و گردنم درد میکند. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 150).
-
زحمت دیدن
لغتنامه دهخدا
زحمت دیدن . [ زَ م َ دی دَ ] (مص مرکب ) ستم کشیدن . جفا دیدن و مورد جور و ستم قرار گرفتن : بر رعیت ضعیف رحمت کن ، تا از دشمن قوی زحمت نبینی . (گلستان سعدی ).
-
زحمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
زحمت رسیدن . [ زَ م َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آزار و اذیت پدید آمدن . ناراحتی ورنج بوجود آمدن : ز ماران ضحاک زحمت رسیدهمی هر یک از دوش او سر کشید.فردوسی .
-
زحمت افزا
لغتنامه دهخدا
زحمت افزا. [زَ م َ اَ ] (نف مرکب ) زحمت افزاینده . زحمت دهنده . مصدع . مزاحم . زحمت فزا. این کلمه از جمله ٔ تعارفات متداول میان مردم در عصور اخیر و بویژه در نامه ها است .زحمت افزا شدن و زحمت افزا گشتن نیز بکار میبرند.
-
زحمت کشیده
لغتنامه دهخدا
زحمت کشیده . [ زَ م َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) (در تداول عامه ) درس خوانده . آنکه تحصیلات خود را در هر رشته که هست (از علم و هنر) با کوشش فراوان کامل کرده و در استواری پایها و مبانی رشته ٔ تحصیلی خود کوشش فراوان بکار برده باشد. کار دیده . کار...
-
بی زحمت
لغتنامه دهخدا
بی زحمت . [ زَ م َ ] (ق مرکب ) (از: بی + زحمت ) بی رنج .بدون مشقت . || سهل . آسان . (فرهنگ فارسی معین ). || لطفاً (در تداول عامه ). این کلمه را بگاه خواهش چیزی در مقام ادب از کسی بکار برند.
-
جستوجو در متن
-
مزاحمت
لغتنامه دهخدا
مزاحمت . [ م ُ ح َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی . || زحمت و تصدیع و آزردگی . (از ناظم الاطباء). زحمت دادن . رنج رسانیدن . زحمت کردن . زحمت رسانیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المص...
-
عنقل
لغتنامه دهخدا
عنقل . [ ] (ع مص ) خود را در زحمت افکندن . || مزاحمت فراهم کردن . (از دزی ).
-
خوش گذراندن
لغتنامه دهخدا
خوش گذراندن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) تفرج کردن . گشت و گذار کردن . به عیش و عشرت و راحت و بدون مرارت و زحمت زندگی کردن . (ناظم الاطباء).
-
بزایانیدن
لغتنامه دهخدا
بزایانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + زایانیدن ) کمک کردن مر زن را در زحمت و امداد کردن در زائیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به زایاندن و زایانیدن شود.
-
اطلاح
لغتنامه دهخدا
اطلاح . [ اِ ] (ع مص ) مانده گردانیدن و هلاک کردن شتر را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مانده کردن شتر را. (از اقرب الموارد). مانده کردن ستور. (تاج المصادر بیهقی ). || اطلاح کسی ؛ مانده کردن و زحمت دادن وی را. (از متن اللغة).
-
تدائم
لغتنامه دهخدا
تدائم . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) انبوهی کردن کاری بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انبوهی کردن غصه و کار بر کسی . (از المنجد). انبوهی کردن کار بر کسی و زحمت رساندن بر وی . (از اقرب الموارد).