کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زجرة
لغتنامه دهخدا
زجرة. [ زَ رَ ] (ع مص ) واحد زجر. در سوره ٔ نازعات از قرآن آمده : فانما هی زجرة واحدة (19/37)؛ یعنی آن (نفخه ٔ دوم ) فقط یک بار بانگ است . (از محیط المحیط). یک بار زجر است و در قرآن است ... (از اقرب الموارد): فانما هی زجرة واحدة؛ اکنون پس چنین است یک...
-
واژههای همآوا
-
ضجرت
لغتنامه دهخدا
ضجرت . [ ض ُ رَ ] (از ع ، اِمص ) تنگدلی . (مجمل اللغة). دلتنگی . ستوهی : غم و ضجرت سخت بزرگ بر من دست داد و هیچ آن را سبب ندانستم . (تاریخ بیهقی ص 168). یک چیز بر دل ما ضجرت کرده است و می اندیشیم . (تاریخ بیهقی ). خبر به امیر رسید بسیار ضجرت نمود و ع...
-
ضجرة
لغتنامه دهخدا
ضجرة. [ ض ُرَ ] (ع اِمص ) اندوه و ملال ، یقال : فیه ضجرةٌ؛ ای ملال . || (اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زجار
لغتنامه دهخدا
زجار. [ زَج ْ جا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه است از زجر. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از البستان ). و رجوع به زجر و زاجر و زجرة شود.
-
فعفعة
لغتنامه دهخدا
فعفعة. [ ف َ ف َ ع َ ] (ع مص ) راندن و زجر کردن شبان گوسپند را به فعفع (فعفع) گفتن و هو حکایة زجره . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله ٔ بانگ ...