کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبر آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبر آمدن
لغتنامه دهخدا
زبر آمدن . [ زَ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب )بالا قرار گرفتن . تفوق یافتن . بالا آمدن : اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت عالم همه زیرآمد و قدرت زبر آمد.انوری .
-
واژههای مشابه
-
چار زبر
لغتنامه دهخدا
چار زبر. [ زَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به چهار زبر شود.
-
زبر آوردن
لغتنامه دهخدا
زبر آوردن . [ زَ ب َ وَدَ ] (مص مرکب ) بالا آوردن . بزرگ ساختن : با تو به بیشی صبر در نتوان بست زانکه به یک روزه غم شکم زبر آرد.انوری (دیوان چ مدرس ج 2 ص 799).
-
زبر دادن
لغتنامه دهخدا
زبر دادن . [ زَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) مفتوح خواندن .
-
زبر زرنگ
لغتنامه دهخدا
زبر زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ص مرکب ) چابک و چالاک .
-
چاه زبر
لغتنامه دهخدا
چاه زبر. [ زَ ب َ ] (اِخ ) از دهات جلگه ٔ هرون آباد دومنزلی کرمانشهان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 133).
-
زیر و زبر
لغتنامه دهخدا
زیر و زبر. [ رُ زَ ب َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) تحت و فوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ته و بالا. (ناظم الاطباء) : و آنچ او از زبر و زیر بود جسم بودنتوان گفت که خالق را زیر و زبر است . ناصرخسرو.چرخ را زیر و زبر نیست بر اهل خردآنچ از او زیر تو آمد دگری ر...
-
زبر زیر کردن
لغتنامه دهخدا
زبر زیر کردن . [ زَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واژگون ساختن بناء. ویران ساختن خانه . برهم زدن وضع و حالتی . باطل ساختن نقشه . از بین بردن آرامش یک زندگی . عالیهاسافلها کردن . پایین و بالا ساختن . زیر و زبر کردن .
-
زبر و زرنگ
لغتنامه دهخدا
زبر و زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (در تداول ) چست و چالاک . رجوع به زبرزرنگ شود.
-
بر زبر چشم
لغتنامه دهخدا
بر زبر چشم . [ ب َ زَ ب َ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ) بالای چشم .- بر زبر چشم ابرو گفتن کسی را ؛ بالای چشم ابرو گفتن کسی را. نیارستن سخنی به او گفتن : با که توان گفت که آهو بودبر زبر چشم تو ابرو بود.زلالی (آنندراج ).
-
نام زیر و زبر کردن
لغتنامه دهخدا
نام زیر و زبر کردن . [ رُ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محو و ناپدید کردن نام . (بهار عجم ) (از آنندراج ) : نامه ٔ معرب به کسر دشمن و فتح عجم کسر و فتحش کرده نام دشمنان زیر و زبر.سلمان ساوجی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اهتماش
لغتنامه دهخدا
اهتماش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بهم دررفتن مردمان و مانند آن . (المصادر زوزنی ). آمیخته شدن . || آمدن و شدن . || پیش و پس رفتن مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زیر و زبر شدن ملخ . (منتهی الارب ). || نرم رفتن ستور و ملخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
جزر و مد
لغتنامه دهخدا
جزر و مد. [ ج َ رُ م َدد ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بازگشتن آب دریا و بالا آمدن آن و به مجاز، زیر و زبر باشد : شه چو دریاست بی دروغ و دریغجزر و مدش به تازیانه و تیغ. نظامی .جز به خواری در بخارای دلش راه ندهد جزر و مد مشکلش . مولوی .آن دگر تسخر زدی کز ...