کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبانی شکوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبانی شکوه
لغتنامه دهخدا
زبانی شکوه . [ زَ ش ُ ] (ص مرکب ) در این بیت نظامی کنایت است از: مهیب ، ترسناک ، دیوپیکر و زشت : که چون کشتی افتد در آن کنج کوه یکی ماهی آید زبانی شکوه .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
گستاخ زبانی
لغتنامه دهخدا
گستاخ زبانی . [ گ ُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل گستاخ زبان . گستاخ گویی . گستاخ سخنی . بی پروا سخن گفتن .
-
گشاده زبانی
لغتنامه دهخدا
گشاده زبانی . [ گ ُ دَ / دِ زَ ] (حامص مرکب ) فصاحت . عمل گشاده زبان . رجوع به گشاده زبان شود.
-
کوتاه زبانی
لغتنامه دهخدا
کوتاه زبانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه زبان شود. || کم سخنی و نداشتن زبان دراز که موجب آزار دیگران گردد : سیرت و طریقت شمس الاسلام حسکا بابویه ، رحمةاﷲ علیه ، علمای فریقین را معلوم است که چگون...
-
کوته زبانی
لغتنامه دهخدا
کوته زبانی . [ ت َه ْ زَ ] (حامص مرکب ) کوتاه زبانی . (فرهنگ فارسی معین ).نیست از کوته زبانی بر لبم مهر سکوت تیغها پوشیده در زیر سپر باشد مرا. صائب (از آنندراج ).و رجوع به کوتاه زبانی و کوته زبان شود.
-
سگ زبانی
لغتنامه دهخدا
سگ زبانی .[ س َ زَ ] (حامص مرکب ) چاپلوسی و تملق : خواند سگ را بسگ زبانی خویش سگ دویدش بمهربانی پیش .نظامی .
-
شکسته زبانی
لغتنامه دهخدا
شکسته زبانی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ زَ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکسته زبان . لثغت . لکنت . ادای حروف از غیر مخرج اصلی آنها. (یادداشت مؤلف ).رجوع به شکسته زبان شود.
-
یک زبانی
لغتنامه دهخدا
یک زبانی . [ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) یک قولی . ثبات وعده . (یادداشت مؤلف ). صراحت . یک رویی . مقابل نفاق : چون نکردی یک زبانی لاله وارده زبانی نیز چون سوسن مکن . سیدحسن غزنوی .از این آشنایان بیگانه خوی دورویی نگر یک زبانی مجوی .نظامی .
-
ده زبانی
لغتنامه دهخدا
ده زبانی . [ دَه ْ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ده زبان . || پرحرفی و زیادگویی . (ناظم الاطباء). || کنایه از هرلحظه چیزی گفتن وبر حرف خود ثابت نبودن است . (آنندراج ) : چون نکردی یک زبانی لاله وارده زبانی نیز چون سوسن مکن . سیدحسن غزنوی .با نسیم خا...
-
زبانی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
زبانی اصفهانی . [ زَ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا ابوالقاسم یزدی برادر میرزا عنایت اﷲ اصفهانی . (فرهنگ سخنوران تألیف خیام پور بنقل از ریاض الجنه ٔ زنوری ).
-
زبانی یزدی
لغتنامه دهخدا
زبانی یزدی . [ زَ ی ِ ی َ ] (اِخ ) او را زبانی گویا بوده و اشعاری شیوا. ولی چندان مایل شهرت نبوده ، ازین رو گمنام مانده ، اینقدر معلوم است که از سادات بوده و معاصر با سلاطین صفویه . او راست :دو ابروی تو که پیوسته سربسردارنددو ماه پاره سر وصل یکدگر دا...
-
زبانی روی
لغتنامه دهخدا
زبانی روی . [ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از زشت . بدهیئت . نظیر دیوصورت : خداوندم زبانی روی کرده ست سیاه و لفجی و تاریک و رنجور.منوچهری .
-
زبانی فش
لغتنامه دهخدا
زبانی فش . [ زَ ف َ ] (ص مرکب ) مانند زبانی . زبانی وش . کنایت از زشت و بدچهره : گفت رخم گرچه زبانی فش است ایمنم از ریش کشان هم خوش است .نظامی (مخزن الاسرار ص 157).
-
روغن زبانی
لغتنامه دهخدا
روغن زبانی . [ رَ / رُو غ َ زَ ] (حامص مرکب ) صفت و عمل روغن زبان . نرم گفتاری و چاپلوسی . (ناظم الاطباء). چرب زبانی : نیوشنده از گرمی شاه روم به روغن زبانی برافروخت موم . نظامی .و رجوع به چرب زبانی شود. || نوازش . (ناظم الاطباء).