کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبانیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبانیان
لغتنامه دهخدا
زبانیان . [ زَ ] (اِ) ج ِ زَبانی . (ناظم الاطباء). فارسیان زبانی را بطور فارسی به الف و نون جمع کرده زبانیان گویند چنانچه حور را که جمع حوراء است بمعنی مفرد استعمال کنند و به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (آنندراج ). مردمان سرکش . (غیاث اللغات ). |...
-
زبانیان
لغتنامه دهخدا
زبانیان . [ زُ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ زبانی در حالت رفع. رجوع به زبانی و زبانیا (...العقرب ) و زبانیات شود.
-
جستوجو در متن
-
زبانیا
لغتنامه دهخدا
زبانیا. [ زُ ن َ ] (ع اِ) (...العقرب ) تثنیه ٔ زبانی در حال رفع و اضافه . رجوع به زبانی و زبانیان شود.
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان .[ زُ ] (اِخ ) منزل شانزدهم قمر. (ناظم الاطباء). رجوع به «زبانا»، «زبانان »، «زبانیان » و «زبانی » شود.
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زُ نا ] (ع اِ) دو سروی کژدم . زُبانیا العقرب . (مهذب الاسماء). سرون کژدم . (دهار) (مقدمة الادب زمخشری چ فلوگل ص 70) (السامی فی الاسامی ): زبانیاالعقرب ؛ هر دو شاخ کژدم . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (صحاح اللغه ) (البستان )(ال...
-
زبانان
لغتنامه دهخدا
زبانان . [ زُ ] (اِخ ) قلقشندی آرد: زبانان دو ستاره ٔ روشن اند که عرب آنرا دست عقرب میداند که بوسیله ٔ آن از خویش دفاع میکند و اصحاب صور آن دو را دو کفه ٔ میزان قرار میدهند... (از صبح الاعشی ج 2 ص 160). کازمیرسکی گوید: زبانا تثنیه ٔ زبان است . رجوع ب...
-
زبانین
لغتنامه دهخدا
زبانین .[ زَ / زُ ن َ ] (اِخ ) مجموع دو کوکب که بر پله ٔ میزان جای دارند که از منازل قمر است . زبانین در متن صور الکواکب (بهنگام سخن از کواکب میزان ) بجای زبانیان بکار رفته و در ترجمه ٔ صور الکواکب زبانین «هردوزبانا» ترجمه شده است . رجوع به صور الکوا...
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ ] (از ع ، اِ) فارسیان زَبانی ّ واحد زبانیه را بتخفیف یا و بهمان معنی بکار برند و جمع آنرا زبانیان آرند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرد متمرد. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد محافظ جان . (ناظم الاطباء). || مالک دوزخ . دوزخبان . مو...
-
زبانیات
لغتنامه دهخدا
زبانیات . [ زُ ن َ ] (ع اِ) جمع زبانی بمعنی شاخ کژدم و ستاره ای که از منازل قمر است . در لسان العرب آمده : ابوزید گوید: ستاره (منزل شانزده ماه ) را زبانی و زبانیان و زبانیات گویند و نیز گویند زبانی العقرب و زبانیا العقرب و زبانیات (یعنی برای زبانی به...
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زُ نا ] (اِخ ) منزلی است از منزلهای ماه . (مهذب الاسماء). منزلی از منازل قمر. (دهار). یکی از بیست و هشت منزل ماه است . (از السامی فی الاسامی باب 27). زبانیاالعقرب دو ستاره ٔ روشن اند بر دو شاخ عقرب واقع میان شمال و جنوب ، فاصله ٔ میان آن دو...
-
زبانا
لغتنامه دهخدا
زبانا. [ زُ ] (اِخ ) نام منزل شانزدهم از منازل قمر و آن دو ستاره اندکه از آن دو شاخ پیشین برج عقرب است . (غیاث اللغات ). زبانا منزلی از منازل قمر که بیست و هشت منزل دارد. (کشف اللغات ). منزل شانزدهم بود از منازل بیست و هشت قمر و علامت او دو ستاره است...
-
رقیب
لغتنامه دهخدا
رقیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان . (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). حافظ. حارس .(از اقر...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...