کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبانور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
زبان ور
لغتنامه دهخدا
زبان ور. [ زَ وَ ] (ص مرکب ) کنایه از سخن گو. سخنور. مقابل بی زبان : نای است بی زبان بلبش جان فرودمندبربط زبان ور است عذاب از جهان کشد. خاقانی .ور کعبه چو من شدی زبان وروصف تو بدی بیان کعبه . خاقانی . || فصیح . (آنندراج ) (بهار عجم ): یکی گفت بر پایه...
-
جستوجو در متن
-
دندان فکندن
لغتنامه دهخدا
دندان فکندن . [ دَ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دندان ریختن : چو تیغ او شکند شیر شرزه را چنگال چو تیر او فکند پیل مست را دندان . امیرمعزی (از آنندراج ). || فروریختن دندان (از ترس ) : ماهی چرخ بفکند دندان از نهنگ زبانور تیغش .خاقانی .