کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبادة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبادة
لغتنامه دهخدا
زبادة. [زَ دَ ] (ع اِ) ج ، زباد. قسمی گربه است . (تاج العروس بنقل از کتاب طبایع الحیوان ). رجوع به زباد شود.
-
جستوجو در متن
-
غذی
لغتنامه دهخدا
غذی . [ غ ِ ] (ع اِ) اماله ٔ غذا. (غیاث اللغات ) (آنندراج به نقل از شرح خاقانی ). ممال غذاء : زاید از اهتمام او گردون در عروق صلاح خون غذی . ابوالفرج رونی .مرد عاقل که بر ره داد است غذی او زباده و باد است . سنائی .به دولت تو که جان را ز بهر اوست حیات...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...