کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زباب
لغتنامه دهخدا
زباب . [ زَ ] (اِخ ) ابن رمیله ٔ شاعر و برادر اشهب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زباب برادر اشهب است و پدرشان ثور و مادرشان رمیلة است و فرزدق درباره ٔ زباب گوید:دعا دعوة الحبلی زباب و قد رأی بنی فطن هزّوالقنا فتزعزعا.و حافظ زباب را زَبّاب ضبط کرد...
-
زباب
لغتنامه دهخدا
زباب . [ زَ ] (ع اِ) موش کر. واحد آن زبابة. (مهذب الاسماء). زبابه : موش کر. ج ، زُباب . (صراح ). زباب ج ِ زبابه : موش کر. (اقرب الموارد). موش کلان کر و ج ، زُباب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زباب موشی است بزرگ و کر. حرث بن حلزة گوید:و هم زباب حائ...
-
زباب
لغتنامه دهخدا
زباب . [ زَب ْ با ] (اِخ ) پدر حجیر از بنی عامربن صعصعة جد بزرگ صفّیة مادر حرث بن عبدالمطلب بن هاشم است . (تاج العروس ). رجوع به منتهی الارب شود.
-
زباب
لغتنامه دهخدا
زباب . [ زَب ْ با ] (اِخ ) علی بن ابراهیم محدث است . (منتهی الارب ). علی بن ابراهیم زباب . محدث از عمربن علک مروزی نقل حدیث کرده و ابوزرعة روح بن محمد از او روایت دارد. (تاج العروس ).
-
زباب
لغتنامه دهخدا
زباب . [ زَب ْ با ] (اِخ ) لغتی است در زباب (ابن رمیله شاعر برادر اشهب )برطبق ضبط حافظ. (تاج العروس ). رجوع به زباب شود.
-
زباب
لغتنامه دهخدا
زباب . [ زَب ْ با ] (ع ص ) مویزفروش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زباب مانند زبیبی فروشنده ٔ زبیب است . (تاج العروس ).
-
واژههای مشابه
-
علی زباب
لغتنامه دهخدا
علی زباب . [ ع َ ی ِ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث بود و از عمربن علک مروزی روایت کرد. و ابوزرعة روح بن محمد از علی زباب روایت می کند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ] (اِخ ) ابن محمد. مکنی به ابی العباس مدینی . محدث است .
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ] (اِخ ) ابن الحارث . صحابی است . از قبیله ٔ انس اﷲبن سعد العشیرة. وی معبود قبیله ٔ خویش موسوم به قراض را بشکست و نزد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه شد و مسلمانی گرفت . و او شاعر بود و این دو بیت او راست :تبعت رسول اﷲ اذ جاء بالهدی و خلفت قراضاً بد...
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذَب ْ با ] (ع اِ) سوسنبر بستانی .
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذَب ْ با ] (ع ص ) بسیار دفعکننده از حریم خود.
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذِ ] (اِخ ) کوهی است به مدینة الرسول . (مراصد الاطلاع ). و نام او در کتب مغازی مکرر آمده است .و ربنجنی در مهذب الاسماء گوید، کوهی است به مکّه .
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذُ ] (اِخ ) ذبابه ٔ هندیة. رجوع به ذبابه ٔ هندیه شود .