کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ازواء
لغتنامه دهخدا
ازواء. [ اَزْ ] (ع اِ) اَزْو. ج ِ زای یا زای اخت راء.
-
رندورد
لغتنامه دهخدا
رندورد. [ رَ دَ وَ ] (اِخ ) نام موضعی است در قرب بغداد و بعضی به زای معجمه آورده اند و آن صحیح است و عمرانی با راء مهمله آورده و گوید با زای معجمه هم روایت شده است . (از معجم البلدان ).
-
ژرد
لغتنامه دهخدا
ژرد. [ ژَ ] (اِمص ) بسیار خوردن . پرخوری . (برهان ). بسیارخوری . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: ظاهراً لغت ژرد مشترک است به زبان عربی و فارسی ، مگر تفاوت اینقدر باشد که در عربی به زای عربی و در فارسی به زای فارسی است .
-
تروال
لغتنامه دهخدا
تروال . [ ت َ ] (اِ) برگ گیاه باشد و در فرهنگ زمان گویا بجای را، زای منقوطه مرقوم است . (فرهنگ جهانگیری ) (ازفرهنگ رشیدی ). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار هم باین معنی آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). برگ گیاه را گویند و با زای نقطه دار و زای ...
-
گورکانی
لغتنامه دهخدا
گورکانی . (اِ) تیماج و سختیان را گویند، و با زای نقطه دار و رای فارسی هر دو آمده است .(برهان ). مصحف گوزگانی است . رجوع به گوزگانی شود.
-
هوژه
لغتنامه دهخدا
هوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) پرنده ای است کوچک و آن را به عربی صعوه میگویند. و با زای هوز، صفاهانیان چکاوک را گویند. (برهان ). ابوالملیح .
-
ریز
لغتنامه دهخدا
ریز. (ع اِ) مقلوب رِزّ که یکی از دو زای ادغام شده به یاء قلب گردیده است . (از نشوءاللغة ص 12 از ابن الاعرابی ).
-
رأورا
لغتنامه دهخدا
رأورا. [ رَئو ] (اِ) راورا. خارپشت . و ظاهراً بهر دو زای فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به زاوزا و ژاوژا و راورا شود.
-
ژنیان
لغتنامه دهخدا
ژنیان . [ ژِن ْ ] (اِ) نانخواه و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان ریزند. (برهان ). همان زنیان است به زای تازی که نانخواه باشد. (آنندراج ).
-
ازو
لغتنامه دهخدا
ازو. [ اَ وِن ْ ] (ع اِ) اَزْواء. ج ِ زای یا زاء اخت راء.
-
ازی
لغتنامه دهخدا
ازی . [ اَ یِن ْ ] (ع اِ) اَزْو. ج ِ زای یعنی زاء اخت راء. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
-
ازیاء
لغتنامه دهخدا
ازیاء. [ اَزْ ] (ع اِ) ج ِ زی ّ. پوششها. هیأتها. || ج ِ زای یعنی زاء اخت راء.
-
پایز
لغتنامه دهخدا
پایز. [ ی ِ ] (اِ) مخفف پائیز است که فصل خزان و برگ ریزان باشد و با زای فارسی هم آمده است . (برهان ).
-
حریز
لغتنامه دهخدا
حریز. [ ح َ ] (اِخ ) نام قریه ای به یمن و گویند از آنجا تا صنعاء نیم روز راه است . یاقوت گوید: حزیز با دو زای نیز آمده است . (معجم البلدان ).
-
تکز
لغتنامه دهخدا
تکز. [ ت َ ک َ ] (اِ) تخم انگور که میان غژب یعنی دانه ٔ انگور باشد... بعضی به زای تازی و اکثری به زای فارسی گفته اند و صحیح زای تازی است چه از سین مهمله او را بدل کنند نه فارسی را. لبیبی گوید : گر ببارند و بکوبند و دهندت بر بادتو بسنگ تکزی نان ندهی ب...