کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زایل گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زایل گردیدن
لغتنامه دهخدا
زایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) محو شدن . زدوده شدن . زایل گشتن : اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه ٔ نفرتها وبدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). اگر از این علا...
-
واژههای مشابه
-
زایل شدن
لغتنامه دهخدا
زایل شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زائل شدن . برطرف شدن . دورشدن : سلو؛ زائل شدن اندوه عشق . (تاج المصادر) (دهار) : پس در این باب نامه توان نبشت چنانکه بدگمانی آلتونتاش زایل شود. (تاریخ بیهقی ). چون از خلیفه این بشنودم عقل از من زایل شد. (تاریخ بیه...
-
زایل غیرساقط
لغتنامه دهخدا
زایل غیرساقط. [ ی ِ ل ِ غ َ رِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح احکامیان ، کوکب در خانه ٔ سوم و نهم .
-
زایل کردن
لغتنامه دهخدا
زایل کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نسخ . برگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || جبران نقص . ازاله ٔ خلل و عیب : من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر بخوارزم رسد، دشوار خلل زاید که زایل نتوان کرد. (تاریخ بیهقی ص 359). || زدودن . ستردن . ...
-
زایل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
زایل گردانیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نابودساختن . دفع کردن . زایل کردن : پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامه ٔابن البلخی ص 83). رجوع به ازاله و زایل کردن شود.
-
زایل نمودن
لغتنامه دهخدا
زایل نمودن . [ی ِ ن ُ / ن ِ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تنحیة. (منتهی الارب ). دور کردن . جدا ساختن . رجوع به ازاله و زیل شود.
-
زایل وتد
لغتنامه دهخدا
زایل وتد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد اهل رمل : خانه های سوم و ششم و نهم و دوازدهم است و آنها را ساقط عن الوتد نیز گویند بجهت آنکه هر یک از این خانه ها نظر بطالع ندارد و خانه ٔ اول و چهارم و هفتم و دهم را وتد و خانه ٔ پنجم و هش...
-
زایل وتدآب
لغتنامه دهخدا
زایل وتدآب . [ ی ِ ل ِ وَ ت َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائل وتد آب . در اصطلاح اهل رمل ، سومین خانه از خانه های آبی است .(از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به زایل وتد شود.
-
زایل وتدآتش
لغتنامه دهخدا
زایل وتدآتش . [ ی ِ ل ِ وَ ت َدِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائل وتد آتش . در اصطلاح اهل رمل ، سومین خانه از خانه های آتشی را گویند.(از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به زایل وتد شود.
-
زایل وتدخاک
لغتنامه دهخدا
زایل وتدخاک . [ ی ِ ل ِ وَ ت َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائل وتد خاک .در اصطلاح اهل رمل ، سومین خانه از خانه های خاکی است .(از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به زایل وتد شود.
-
زایل الوتد
لغتنامه دهخدا
زایل الوتد. [ ی ِ لُل ْ وَ ت َ ] (ع اِ مرکب ) زائل الوتد. رجوع به زایل وتد شود.
-
زایل وتد باد
لغتنامه دهخدا
زایل وتد باد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائل وتد باد.در اصطلاح اهل رمل ، سومین خانه از خانه های بادی است .(از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به زایل وتد شود.
-
جستوجو در متن
-
تافته گردیدن
لغتنامه دهخدا
تافته گردیدن . [ ت َ / ت ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پیچیده شدن . کج شدن : هرگاه که عضله های مجوف تشنج کند، حدقه از موضع خویش زایل شود و چشم تافته گردد همچون چشم احول . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).