کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاهل
لغتنامه دهخدا
زاهل . [ هَِ ] (اِخ ) ابن عمر سکسکی محدث ، ثقه و از اهالی شام است . ابن حبان از وی نام برده و سعیدبن ابی هلال از او روایت دارد. (تاج العروس ).
-
زاهل
لغتنامه دهخدا
زاهل . [ هَِ ] (ع ص ) اسم فاعل از زهل بمعنی تباعد. (المنجد). || مجازاً غافل : و او از ترقب و ترصد حساد مکار غافل و از عناد روزگار زاهل . (جهانگشای جوینی ). || زاهل العقل ؛ مجازاً، ابله . آنکه کار از روی عقل نکند. || ثابت دل . مطمئن القلب . (اقرب المو...
-
واژههای همآوا
-
ذاهل
لغتنامه دهخدا
ذاهل . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذهول . غافل . بی پروا. فراموش کرده : و وقوع حوادث که در زمان متقدم بوده باشد غافل و ذاهل مانند. (جامع التواریخ رشیدی ).یکزمان زین قبله گر ذاهل شوی سخره ٔ هر قبله ٔ باطل شوی .مولوی .
-
زاحل
لغتنامه دهخدا
زاحل . [ ح ِ ] (ع ص ) کسی که دور و جدا افتد. || آنکه از مقام خویش افتاده باشد. || شتر که در رفتن از قطار عقب افتاده باشد. || آنکه مانده و خسته باشد. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اصحاب جبر
لغتنامه دهخدا
اصحاب جبر. [ اَ ب ِ ج َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیروان مذهب فلسفی جبر. جبریة. جبریان . جبریون ، در مقابل قدریون : از پی احیاء شرع و معرفت کردی جداتیرگی زاصحاب جبر و خیرگی زاهل قدر. سنایی .و رجوع به جبر و جبری و جبریون و جبریان و جبریة و ملل و نحل ش...
-
یاری اصفهانی
لغتنامه دهخدا
یاری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اسمش میرزامحمد حسین است . چندی بمنادمت امرای زندیه بسر برده مردی خوش حالت بوده درسنه ٔ 1215 در گذشته در غزلسرائی طبع متوسطی داشته است ازوست :من از اهل وفا نه بنده ٔ این در نه آخر خودیکی زاهل هوس پندارم ای دربان و ...
-
تاج الشعرا
لغتنامه دهخدا
تاج الشعرا. [ جُش ْ ش ُ ع َ ] (اِخ ) حمید الدین دهستانی . عوفی در لباب الالباب آرد: الاجل حمیدالدین تاج الشعراء دهستانی ، حمید که طبعی داشت چون آب و آتش و شعری چون بوستان جنان خوش . از بزرگی شنیدم که از او نقل کرده می گوید:بزرگوارا آنی که بی عنایت تو...
-
نصیبه
لغتنامه دهخدا
نصیبه .[ ن َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نصیب . حصه . قسمت . (از آنندراج ). مأخوذ از نصیب . بهره . سهم . بهر. روزی . رزق .حظ. بخش : آن نان را که نصیبه ٔ خویش داشتی به روز به نیازمندان دهی . (منتخب قابوسنامه ص 18).سوزنی را نصیبه ای برسان تا سوی خانه بانص...
-
سدید
لغتنامه دهخدا
سدید. [ س َ ] (ع ص ) استوار و راست . (منتهی الارب ). راست . (مهذب الاسماء). راست و درست و محکم و استوار. (غیاث ) (آنندراج ) : زعیمی بود بناحیت طالقان وی را احمد بوعمرو گفتندی مردی پیر و سدید و توانگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200). مردی سدید، جلد، سخندا...
-
مظفر کرمانی
لغتنامه دهخدا
مظفر کرمانی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ ک ِ] (اِخ ) میرزامحمد تقی پسر میرزا کاظم طبیب بود و در علوم عقلی و نقلی مرتبه ٔ عالی یافته به صحبت مشایخ عهد رغبت نموده و به مواظبت ذکر و فکر و تخلیه و تجلیه و تزکیه و تصفیه به مقامات بلند رسید. در نظم و نثر تحقیقات ک...
-
بادپیما
لغتنامه دهخدا
بادپیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) بادپیمای . مردم مفلس لاابالی بی فایده گوی و بی ماحصل و دروغ گوی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). بیحاصل . بیفایده . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ سروری ). آنکه کار بیهوده کند. آنکه عملی عبث کند. بادسنج . باددرکف . (آنندراج...
-
تنگیاب
لغتنامه دهخدا
تنگیاب . [ ت َن ْگ ْ ] (ن مف مرکب ) آنچه به دشواری بدست آید و عزیزالوجود باشد. (برهان ) (ازناظم الاطباء). هرچه به دشواری تمامتر دست دهد و فراخ نبود. (شرفنامه ٔ منیری ). آنچه به دشواری بدست آید و دیر یافته شود، و آنرا دیریاب نیز گفته اند. (آنندراج ) (...
-
ترش کردن
لغتنامه دهخدا
ترش کردن . [ ت ُ / ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را با چیزی ترش مخلوط کردن . طعم ترش بچیزی دادن . ترشی به طعام آمیختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || قوی شدن ماده ٔ حموضت در معده و طعم ترش گرفتن غذا در آنجا. ترشی در معده پدید آمدن و ناراحت شدن شخص ...