کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زانو دارکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زانو به زانو شدن
لغتنامه دهخدا
زانو به زانو شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سنگینی بدن را از زانوئی به زانوی دیگر افکندن .
-
زانو به زانو نشستن
لغتنامه دهخدا
زانو به زانو نشستن . [ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی کفو بودن . هم مقام او بودن .
-
کلان زانو
لغتنامه دهخدا
کلان زانو. [ ک َ ] (ص مرکب ) ارکب . (منتهی الارب ). آنکه زانوی کلان دارد.
-
صدف زانو
لغتنامه دهخدا
صدف زانو. [ ص َ دَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ زانو : بسکه غواصی دریای تفکر کردم سر نهان شد چو گهر در صدف زانوها.ناصرعلی (از آنندراج ).
-
هم زانو
لغتنامه دهخدا
هم زانو. [ هََ ] (ص مرکب ) دو کس که با هم زانوبه زانو نشینند. (آنندراج ). هم نشین : همزانوی شاه جهان نشسته در مجلس و در بارگاه و بر خوان . فرخی .همچو معشوقی که سالی با تو همزانو شودناز را وقت عتابی در میان پیدا کند. منوچهری .هرکه او پیش خردمندان به ز...
-
آینه ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ زانو. [ ی ِ ن َ / ن ِ ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به آیینه ٔ زانو شود.
-
آیینه ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ زانو. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استخوان و برآمدگی زانو از قدام .مقابل چفته یعنی فرورفتگی زانو از خلف . آینه ٔ زانو.آینه . آیینه . کاسه ٔ زانو. داغصه . رضفه : وگر از پرده ٔ صورت برون آیی بیاموزی صفا زآیینه ٔ زانو ادب از لوح پی...
-
زانو زدن
لغتنامه دهخدا
زانو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر زانو نشستن . (فرهنگ نظام ). || طوری نیم خیز بودن که زانوها بر زمین باشد. (فرهنگ نظام ).- زانو زدن در برابر کسی ؛ مجازاً، مقلوب او شدن .- || بمعنی نشستن با ادب باشد. چنانکه در نماز نشینند. (غیاث اللغات ). به ادب نشس...
-
زانو شکستن
لغتنامه دهخدا
زانو شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) به ادب نشستن . (آنندراج ) : در باغ بهرمشق ستم هر بنفشه ای پیش خط سیاه تو زانو شکسته است . داراب بیک جویا (از آنندراج ).و رجوع به زانو زدن شود.
-
کاسه ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ زانو. [ س َ / س ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آئینه ٔ زانو. رضفه . رجوع به رضفه شود : جام جم آئینه دار کاسه ٔ زانوی ماست ما چو طفلان هر طرف بهر تماشامیرویم . صائب .ساغر کف را نصیبی زین می محنت رسیدز آنکه می آید زیاد از کاسه ٔ زانوی ما. ابوط...
-
بزرگ زانو
لغتنامه دهخدا
بزرگ زانو. [ ب ُ زُ ] (ص مرکب ) آنکه زانوی بزرگ دارد. اَرکب . (یادداشت بخط دهخدا). || شخص بزرگ و باعظمت . (ناظم الاطباء).
-
چفته ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
چفته ٔ زانو. [ چ َ ت َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خم زانو. خمیدگی زانو. مفصل زانو. و رجوع به چفته شود.
-
چشمه ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ زانو. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) قَلت . (مهذب الاسماء). کاسه ٔ زانو. کشکک .
-
زانو بر خاک مالیدن
لغتنامه دهخدا
زانو بر خاک مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) زانوبر زمین نهادن . || کنایه از نهایت مؤدب و متواضع بودن است . (مجموعه ٔ مترادفات ) : دو زانوی ادب مالید بر خاک گریبان قلم زد بر رقم چاک .زلالی (از مجموعه ٔ مترادفات ص 410).
-
زانو بر زمین نهادن
لغتنامه دهخدا
زانو بر زمین نهادن . [ ب َ زَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کرنش کردن . (ناظم الاطباء). کنایه از نهایت مؤدب و متواضع بودن است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 190) : نهادند زانو همه بر زمین برآمد فغان از یسار و یمین . هاتفی (از مجموعه ٔ مترادفات ).و رجوع به زانو ...