کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زان
لغتنامه دهخدا
زان . (اِ) درختی است باریک و دراز که از آن تیر و نیزه سازند و در ملک شام بسیار است . (آنندراج ) (برهان قاطع) . درختی است که از وی کمان سازند. (منتهی الارب ). ابن بیطار آرد: درختی است که از شاخ آن نیزه سازند و گروهی گمان برده اند که مرّان است . (از مف...
-
زان
لغتنامه دهخدا
زان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. واقعدر 20000 گزی جنوب خاور دماوند و 9000 گزی جنوب راه شوسه ٔ تهران به مازندران در منطقه ای کوهستانی و سردسیر. سکنه ٔ آن 400 تن اند که زبان آنان فارسی است و آب آن از قنات تأمین میشود و ...
-
زان
لغتنامه دهخدا
زان . (ز [ حرف اضافه ] + آن ) مخفف از آن است چنانکه گویند زان طرف و زان سو یعنی از آن طرف و از آن سو. (برهان قاطع). مخفف از آن و همچنین زان پس و زان سپس و زانکه [ آمده ] . (آنندراج ). و رجوع به از آن شود.
-
زان
لغتنامه دهخدا
زان . (ع اِ) بشم است یعنی تخمه . (اقرب الموارد). و در نسخ قاموس نشم آمده و بهمین دلیل مؤلف ترجمه ٔ قاموس نوشته است : زان پرخال شدن پوست است . مؤلف تاج العروس آرد: در همه ٔ نسخ نشم و صواب بشم است و فراء از دبیریه نقل کرده که زان تخمه است ، این بیت ر...
-
زان
لغتنامه دهخدا
زان . [ ن ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (ز [ حرف اضافه ] + آن ِ) مخفف از آن ِ. مال . متعلق به : مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج همه زان تو و ترا زوست خنج . اسدی (لغت فرس ).و رجوع به از آن ِ شود.
-
زان
لغتنامه دهخدا
زان . [ ن ِن ْ ] (ع ص ) مرد فاجر زناکار: زنی یزنی زناء فهو زان . (اقرب الموارد). رجوع به زانی شود.
-
واژههای مشابه
-
زآن
لغتنامه دهخدا
زآن . [ زِ ] (حرف اضافه + ضمیر اشاره ) مخفف از آن . زان . رجوع به زان شود.
-
زآن
لغتنامه دهخدا
زآن . [ زُ ] (ع اِ) تلخه ٔ گندم . لغتی در زوان است . (تاج العروس ) (از المنجد) (از القاموس العصری انگلیسی - عربی ) (ناظم الاطباء). رجوع به زان و زوان شود.
-
کله زان
لغتنامه دهخدا
کله زان . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاه منصور است که در شهرستان بیجار واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گل زان
لغتنامه دهخدا
گل زان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔبخش سلماس شهرستان خوی واقع در 7500گزی جنوب باختر سلماس و 1500گزی جنوب راه ارابه رو سلماس به چهریق . هوای آن معتدل و دارای 402 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ زولا و محصول آن غلات ، حبوبات و بزرک است . ...
-
زان ارجوانی
لغتنامه دهخدا
زان ارجوانی . [ ن ِ اُ ج ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از انواع زان است و در گیاه شناسی فاگوس سلواتیکاپورپره نام دارد. برگ نهال آن برنگ قرمز است و پس از رشد کامل برنگ قهوه ای سیر درمی آید. این نوع با کشت و تلقیح وفور می یابد. (از دائرة المعارف بستانی )...
-
زان مستحی
لغتنامه دهخدا
زان مستحی . [ ن ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی درخت زان است که در نبات شناسی فاگوس سلوانیکا بندولا نام دارد. شاخه های این نوع (همانطور که نام آن دلالت دارد)افکنده و آویزان است . (از دائرة المعارف بستانی ).
-
زان معمولی
لغتنامه دهخدا
زان معمولی . [ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهمترین و وافرترین اقسام خانواده ٔ زان است که به فرانسه ، فو و فایارد و فوتو است و در گیاه شناسی فاگوس سلفاتیکا نامیده میشود. این درخت زیبا در جنگلها و در نقاط سردسیر شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی تا 59 درجه...
-
مهله زان
لغتنامه دهخدا
مهله زان . [ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی با 474 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قودوخ بوغان و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).