کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاغان
لغتنامه دهخدا
زاغان . (اِخ ) (باغ ...) باغی بزرگ در بیرون شهر هرات و محل اقامت سلاطین و وزرای گورکانیه بوده است . مجالس جشن و سور پادشاهان و شاهزادگان مانندمجلس جشن ختان بایسنقرمیرزا و جلوس سلطان حسین بهادرخان و عروسی سلطان مسعود با بیگم سلطان در این باغ برگزار شد...
-
زاغان
لغتنامه دهخدا
زاغان . (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی از شهرستان کرمانشاهان واقع در 46000گزی شمال باختری سنقر و 4000گزی شمال ریگ جوب . در منطقه ای کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 670 تن و بزبان کردی و فارسی تکلم میکنند. دارای قنات و چشمه و محصول ...
-
واژههای مشابه
-
زاغان سفلی
لغتنامه دهخدا
زاغان سفلی . [ ن ِ س ُ لا ] (اِخ ) قسمت پائین ده زاغان از بخش دهستان کلیائی است و فاصله ٔآن تا زاغان علیا 5 کیلومتر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). و رجوع به زاغان و زاغان علیا شود.
-
زاغان علیا
لغتنامه دهخدا
زاغان علیا. [ ن ِ ع ُ ] (اِخ ) قسمت بالای ده زاغان از دهستان کلیائی است . فاصله ٔ آن تا زاغان سفلی 5هزار گز و سکنه ٔ آن 270 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). و رجوع به زاغان و زاغان سفلی شود.
-
باغ زاغان
لغتنامه دهخدا
باغ زاغان .[ غ ِ ] (اِخ ) نام باغی است در هرات . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ) (هفت قلزم ). باغی است از باغهای هرات و گویند الحال حاکم نشین هرات است . (آنندراج ). این باغ گویا مرکز حکومت و اقامت شاهان بوده است ...
-
جستوجو در متن
-
استشحاج
لغتنامه دهخدا
استشحاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بانگ از زاغان برخاستن . (منتهی الارب ).
-
قأقاء
لغتنامه دهخدا
قأقاء. [ ق َءْ ] (ع اِ صوت ) آواز زاغان عراق . (منتهی الارب ).
-
نغمه گر
لغتنامه دهخدا
نغمه گر. [ ن َ م َ / م ِ گ َ ] (ص مرکب ) نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده : بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفرگوش بر نوحه ٔ زاغان به حضر بگشائید.خاقانی .
-
تبعضض
لغتنامه دهخدا
تبعضض . [ ت َ ب َ ض ُ ] (ع مص ) گرفتن بعض مر بعض را، یقال : الغربان تتبعضض . (منتهی الارب ). و رأیت الغربان تتبعضض ؛ یعنی دیدم من زاغان را که می گرفتند بعضی مر بعضی را. (ناظم الاطباء).
-
کج نغمگی
لغتنامه دهخدا
کج نغمگی . [ ک َ ن َ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کج نغمه . (فرهنگ فارسی معین ) : با همه کج نغمگی خندند زاغان چمن عندلیبی گر زند ناگاه دستان درست . عرفی (از آنندراج ).و رجوع به کج نغمه شود.
-
دهنه بید
لغتنامه دهخدا
دهنه بید. [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان امجزبخش جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 75هزارگزی جنوب خاوری مسکون با 250 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. مزارع مکان گرگان ، کنار زاغان ، لب گت ، سرخون جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
فرومولیدن
لغتنامه دهخدا
فرومولیدن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) جیم شدن .پنهانی رفتن . به آهستگی و بی دیدن حاضران و التفات آنان غائب شدن . (از یادداشت بخط مؤلف ) : هرچه یابی وز آن فرومولی نشمرند از تو آن به بشکولی . عنصری .ناگاه فرومولید و نزدیک زاغان شد. (کلیله و دمنه ). رجوع ب...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (هندی ، اِ) تیر. (آنندراج ). || چیزی است که به باروت پرکرده بمدد آتش بر فوج مخالف اندازند و آن بشکل هوائی باشد که آتشبازی معروف است ،ظاهراً نامش اگن بان است ، چه بان در هندی تیر را گویند و اگن بمعنی آتش . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیر هوایی آه...